ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم
گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری
که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطفِ خدا
ور نه آدم نَبَرد صرفه ز شیطانِ رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش
چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم
قبلاً یعنی حدود 10 سال پیش این صفحه را با همین توضیحات پر کردم و میخواستم اینطور ثبت بشود فکر کنم الان وقت عوض کردن و نو نوار کردن است.
پس قبلی ها رو اینجا مینویسم که فراموش نکنم!
به نام خدا
این یادداشت را بر اساس اطلاعات شخصی و تجربه ثبت چند اختراع مینویسم، بنابراین جزئیات دقیق حقوقی را باید از وکیل پرسید، ولی فکر می کنم ضروری است تا تجربیاتم را با یک نقشه راه کوتاه برای کسانی که علاقمند به ثبت اختراع هستند ترسیم کنم .
قبل از آن چند نکته:
1- اگر با این روش موفق به ثبت اختراع شدید لطفاً به چند نفر دیگر هم آموزش دهید.
2- اختراع به نظر بنده کاربرد علم است و یک ابزار تجاری محسوب میشود، لذا با دید تجاری کردن محصول یا فرآیند آن را ثبت کنید.
3-خیل مخترعین و مکتشفین، از اولین نفری که پیاز را کشف کرد تا دانشمندی که امسال نوبل فیزیک گرفت مبین این حقیقت است که به اندازهی عمر بشریت، آدمهای مبتکر و خلاق وجود داشته و دارد، پس لطفاً متواضع باشید.
4- مثال هایی که میزنم کاملاً علمی و جنبه طنز ندارند (حداقل تا حد زیادی).
5- مراحل به طور کاملا خلاصه بیان شدهاند و لاجرم ممکن از بخشهایی از قلم افتاده باشد که اگر عمری باقی بود به مرور تکمیل خواهم کرد.
ادامه مطلب ...
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
امروز روز جهانی اعتیاد شغلی هست(Workaholic ) و روز قلم در تقویم ملی
یک زمانی میرسه که آدمهایی که میشناختی از آدم هایی که الان میشناسی یا شاید بعداً خواهی شناخت بیشتره، نمیدونم توی چه مقطع زندگی هر آدمی اون زمان برسه ولی قطعا دلگیر ترین دوره عمرشه... برای پیرها قطعیه ولی جوان ها رو نمیدونم !
همیشه فکر میکنم پیرها چطور این همه درد خاطرات گذشته رو به دوش میکشن، این که شاید تو آخرین نفر هر جمعی که باهاش خاطره داشتی باشی...
یک جایی یک جمله خوندم که بعضی وقتا عجیب توی ذهنم میچرخه و این بود که یک روز بدون این که بدونی آخرین فوتبال یا دوچرخه عمرت رو توی بچگی انجام میدی و میری خونه و دیگه تمام.
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن