فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا
عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون
و چون پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند به آن چیز [مختصرى] از دانش که نزدشان بود خرسند شدند و [سرانجام] آنچه به ریشخند مى گرفتند آنان را فروگرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرهنگ قرآن، اکبر هاشمی رفسنجانی – غرور علمی، از موانع اثر بخشی اتمام حجت پیامبران
تعداد سربازان و زندان ها را افزایش می دهیم، قوانین را ریز و جزئی تنظیم می کنیم، چندین و چند نهاد نظارتی تاسیس می کنیم.
و باز هم سربازان را مجهزتر می کنیم، دیوار زندان ها را بلند تر و قوانین را سخت تر و...
و هنوز به آموزش اعتقادی نداریم.
قبل از ممیزی، هر مطلب را چند بار با ترس زیاد می خوانم تا مبادا اشتباهی در نوشته ها باشد، اما بعد از طی کردن فرآیند تفتیش و گرفتن مجوز چاپ، مطالبم را مجددا با خونسردی و علاقه زیاد بررسی می کنم و هر وقت که به اشتباه فاحشی بر می خورم با لحنی خنده دار از خودم می پرسم که اینها دقیقا دنبال چه چیزی می گردند؟
سرمایه گذاران بین المللی اگر صداقت و حسن نیت داشتند روی صنایع زیربنایی مانند کشاورزی سرمایه گذاری می کردند،
نه صنایع " جمع کن و در رو ! "
پ.ن :
- کلا در کشور های جهان سوم
وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ ﴿۲۱﴾
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ ﴿۲۲﴾
و مانند کسانى مباشید که گفتند شنیدیم در حالى که نمى شنیدند (۲۱)
قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى اند که نمى اندیشند (۲۲)
"سوره مبارکه الأنفال"
ما حاشیهنشین هستیم.
مادرم میگوید: "پدرت هم حاشیهنشین بود، در حاشیه به دنیا آمد، در حاشیه جان کند و در حاشیه مرد. "
من هم در حاشیه به دنیا آمدهام.
من در حاشیه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم.
در مدرسه گفتند: "جا نداریم. "
مادرم گریه کرد. مدیر مدرسه گفت: " آقای ناظم اسمش را در حاشیه دفتر بنویس تا ببینیم! "
من در حاشیه روز، به مدرسه شبانه میروم.
در حاشیه کلاس مینشینم.
در حاشیه مدرسه مینشینم و توپ بازی بچهها را نگاه میکنم، چون لباسم همرنگ بچهها نیست.
من روزها در حاشیه خیابان کار میکنم و بعضی شبها در حاشیه پیادهرو میخوابم.
من پاییز کار میکنم، زمستان کار میکنم، بهار کار میکنم. تابستان کار میکنم و در حاشیه کار، زندگی میکنم.
من حاشیهنشین هستم.
ولی معنی کلمه حاشیه را نمیدانم.
از معلم پرسیدم: "حاشیه یعنی چه؟"
گفت: "حاشیه یعنی قسمت کناره هر چیزی، مثل کناره لباس یا کتاب، مثلاً بعضی از کتابها حاشیه دارند و بعضی از کلمات کتاب را در حاشیه مینویسند؛ یا مثل حاشیه شهر که زبالهها را در آنجا میریزند"
من گفتم: " مگر آدمها زباله هستند که بعضی از آنها را در حاشیه شهر ریختهاند؟" معلم چیزی نگفت... (1)
پ ن :
- به بهانه روز مستضعفین
- هر از چند گاهی از حصاری که دور خود و خانواده خود کشیده ایم بیرون بیاییم و جهان را از دید اقشار ضعیف جامعه ببینیم.
- هر از چندی فرزندان خود را با محیط ها و طبقه های دیگر جامعه نیز آشنا کنیم تا دغدغه های بزرگ تری در دل داشته باشند. " مدارس خاص، تفریحات خاص، سفر های خاص و... " باعث می شود فرزندان ما درک درستی از جامعه اطراف خود پیدا نکنند.(بنده نظری راجع به سلیقه شما در انتخاب مدرسه و... ندارم – صرفا هر از چندی - ).
- کرم خواندهام سیرت سروران / غلط گفتم، اخلاق پیغمبران (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- گزیده ای از داستان حاشتیه، کتاب بی بال پریدن ، نوشته مرحوم قیصر امین پور
2- گفتار اندر نواخت ضعیفان، سعدی
به هرجا ناتوان
دیدی توان باش به
سود مردم خامش زبان باش
به زیر پای بی
دستان زمین شو به
چشم زورمندان آسمان باش
ستم کش را اگر
دیدی بر آشوب ستمگر
را چو مشتی بر دهان باش
یتیمی را به مهری
شادمان کن گل بی باغبان را باغبان باش
چو افتد بر جبینت
خط پیری مکن افسردگی در دل جوان باش
تو عمری در هوای
خویش بودی زمانی هم به
فکر دیگران باش1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سنگ نوشته قبر پهلوان یعقوب علی شورورزی
مانند جوجه ها، ما هم یک روز باید لانه امن خود را به قصد پریدن ترک کنیم.
رها شدن بر گُردهی باد است و
با بیثباتی سیمابوارِ هوا برآمدن
به اعتمادِ استقامتِ بالهای خویش؛
ورنه مسألهیی نیست:
پرندهی نوپرواز
بر آسمانِ بلند
سرانجام
پَر باز میکند.
جهانِ عبوس را به قوارهی همّتِ خود بُریدن است،
آزادگی را به شهامت آزمودن است و
رهایی را اقبال کردن
حتا اگر زندان
پناهِ ایمنِ آشیانه است
و گرمْجای بیخیالی سینهی مادر،
حتا اگر زندان
بالشِ گرمیست
از بافهی عنکبوت و تارَکِ پیله.
رهایی را شایسته بودن است
حتا اگر رهایی
دامِ باشه و قِرقیست
یا معبرِ پُردردِ پیکانی
از کمانی؛
وگرنه مسألهیی نیست:
پرندهی نوپرواز
بر آسمانِ بلند
سرانجام
پَر باز میکند.
"احمد شاملو"
سالِ بیباران
آب
نومیدیست .
شرافتِ عطش است و
تشریفِ پلیدی
توجیهِ تیمم.
به جِدّ میگویی: «خوشا عَطْشان مردن،
که لب تر کردن از این
گردن نهادن به خفّتِ تسلیم است.»
تشنه را گرچه از آب ناگزیر است و گشنه را از نان،
سیرِ گشنگیام سیرابِ عطش
گر آب این است و نان است آن!
"سرود قدیمی قحط سالی، احمد شاملو"
من که شاگرد درس خوانی در مدرسه نبودم خوب درک می کنم که وقتی معلم برای دیدن دفتر مشق می آمد و مشق ننوشته بودم چه حس ترسی برم چیره می شد!
این حس یک کودک هفت ساله در یک کشور امن و در کانون خانواده بود.
چگونه می توانم صدای کودکی که قبل از بمباران تشهد می خواند را از خاطر ببرم؟ [1]
- آدم بزرگ ها همین طورند . نباید از ایشان رنجید . بچه ها باید نسبت به آدم بزرگ ها خیلی گذشت داشته باشند. [2]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]- فایل صوتی شهادتین کودک یمنی قبل از بمباران سعودی ها
[2]- شازده کوچولو، آنتوان دو سنت اگزوپری، محمد قاضی