مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

فایده در فهم است نه در حفظ

متن زیر مربوط به سرمقاله ای بود که برای شماره سوم نشریه صنعت برتر آماده کرده بودم، ولی به دلایلی از چاپ آن صرف نظر کردم، شاید به دلیل این که به عنوان نقد، اثر قابل توجهی نبود و قصد تکمیل و ارائه راهکارهای بیشتری داشتم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

((و به حقیقت بباید دانست که فایده در فهم است نه در حفظ))

این جمله در بخش سوم ابتدایی کتاب کلیله و دمنه نوشته شده بود، یک هفته قبل از شروع امتحانات به این جمله برخوردم،

 شاید فشار امتحانات و موضوعی که مدت ها سبب مشغولیت ذهنم شده بود باعث شد که از قضا در این شماره با این جمله سرمقاله را شروع کنم،

موضوع از اواخر سال سوم دبیرستان شروع شد، چون قبل از این سال تقریبا طبق برنامه ی آموزش و پرورش پیش می رفتیم و  تمام مراحل زندگی ما در آن 12 سال برنامه ریزی شده بود ، تا این که مدرک دیپلم را گرفتیم و گفتند: بفرمایید!

اولین باری که متوجه شدم هیچ چیزی نمی دانم و یادنگرفته ام وقتی بود که برای عکس دار کردن شناسنامه دست به اولین کار اداری خودم زدم. ولی به دلیل این که اولین تجربه من بود چندان این موضوع درگیری ذهنی برایم ایجاد نکرد تا این که تجربه کار در یک کارخانه قانع ام کرد که وضع ادارات همین گونه است و چندان مرتبط با آموزش من نیست ، 

 

مهرماه با لبی خندان و دلی شاد به دانشگاه و در رشته ای که مورد علاقه ام بود و شرایط شغلی آن مطابق با اطلاعاتی که از شاغلین این رشته داشتم با من هماهنگی کامل داشت، آمدم - هر چند که برای رفتن به این صنعت علاقه ای به رفتن به دانشگاه نداشتم به هر حال از این که به مهد علم و فرهنگ آمده ام خوش حال بودم که دوران بی فایدگی گذشت و حداکثر در 4 سال آینده می توانم من هم در آینده کشور سهمی داشته باشم،

 در برخورد با اولین کارمند دانشگاه متوجه شدم که وارد محیط جدیدی نشده ام، ترم های اول تا پنجم را به روش آزمون و خطا پیش بردم چراکه هیچ ساز و کار و فرآیندی برای ورودی های جدید تعریف نشده بود. 

نمی دانستم که استاد ها چه نتیجه ای قرار است از درس و در نتیجه از دانشجویان بگیرند، حجم درس ها به شکلی بود که مطالعه همه ی آن ها در یک نیم سال نه، که در یک سال هم امکان پذیر نبود، حتی در صورتی که بخش هایی از سر فصل توسط استاد حذف می شد، درس پیوستگی خود را از دست می داد در نتیجه هدفی که در آغاز برای این درس مد نظر بود منحرف می شد.

در واقع در دانشگاه و در کلاس درس با دو انتخاب مواجع هستیم:

1.       درس خواندن به صورت کیفی و فهمیدن؛ به طوری که تا پایان نیم سال حداکثر 2 فصل از 8 سر فصل مربوطه مطالعه شود. و نمره قابل اخذ درس معمولا بین 8 تا 12 خواهد بود.

2.       درس خواندن به صورت کمی و حفظی؛ به شکلی که تا پایان نیم سال جزوه ی استاد تقریبا 10 تا 15 بار مورد مطالعه و حفظ قرار بگیرد. و در انتها نمره ی درسی از 12 تا 20 متغیر خواهد بود.

 

حالا بعد از پنج ترم درس خواندن باز هم همان ترس سال سوم دبیرستان به سراغم آمده است!

((و هرکه علم بداند و بدان کار نکند به منزلت کسی باشد که مخافت راهی می‌شناسد اما ارتکاب کند تا به قطع و غارت مبتلا گردد، یا بیماری که مضرت خوردنی ها می‌داند و هم چنان بر آن اقدام می‌نماید تا در معرض تلف افتد. و هر آیینه آن کس که زشتی چیزی بشناخت اگر خویشتن در آن افکند نشانه تیر ملامت شود، چنان که دو مرد در چاهی افتند یکی بینا و دیگر نابینا، اگرچه هلاک میان هر دو مشترک است اما عذر نابینا به نزدیک اهل خرد و بصارت مقبول تر باشد.))

در دانشگاه علاوه بر اوصاف آموزشی ذکر شده، به مسائلی بر می خوریم که اغلب موجب تعجب می شوند؛

1-     دسترسی به قهوه خانه در هر ساعت از شبانه روز آسان تر از محیطی در دانشگاه برای تجمع می باشد.

2-     استفاده از تابلو سیگار در مقابل در نکشید و بستن جلوی درب دانشگاه ها با علائم هشدار دهنده از تعریف مکان هایی برای سیگار کشیدن آبرومندانه تر در نظر گرفته شده است.

3-     در تصمیم گیری های مربوط به دانشجویان و دانشگاه ، دانشجو در الویت های چندم قرار می گیرد.

4-     رفتار و عملکرد کارمندان در سطوح مختلف دانشگاه با دانشجویان فاقد ظرافت های اخلاقی است.

5-     در دانشگاه ترجیح بر متفرق کردن دانشجویان است تا تشویق بر فعالیت های گروهی.

 

 

 

 ارادتمند
احسان خدمتگزار
1393/11/15 اردبیل

نظرات 2 + ارسال نظر
هم راز سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 22:02

راستی این تازه سر مقاله بود،نه؟
خود مقاله دیگه چی هستتتتتتتتتتت

بقیه مطالب چاپ شدن می تونید از لینک دوستان تشریف ببرید سایت نشریه و مجله ها رو ملاحظه کنید

هم راز سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 12:20

سلام
آقا احسان میتونم بگم 99درصدددددددددددددددد باهاتون موافقم
احسنت...که انقدر خوب دغدغه ها و درگیری های این چند ساله من و شااااااید خیلی های دیگه رو بیان کردین...
واقعا مسخرس...منم از سال دوم دبیرستان بود که به این مشکل برخوردم...

خیلی خوشحال هستم که روی این موضوع اتفاق نظر داریم.
شاید از دید مسئولین یک مسئله جزئی باشه اما بسیار اساسیه و اساس مهم تر از هر امر دیگر است!
امیدوارم که بتونیم حلش کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد