ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
من مکرر به دوستان گفته ام، اسلام و ادیان مى خواهند انسان عاشق تربیت کنند. نمى گویم انسان بى عقل، مى گویم انسانى که هم عاقل باشد و هم عاشق.
نمى خواهد عاقل بى عشق تربیت کند. آنچه مى خواهد، عاشق عاقل است.
انسانى که حساب ها را برسد، چشمهایش را باز کند، گوشهایش را باز کند، زمینهها را مطالعه کند، مقتضیات را نگاه کند، استعدادها و آمادگیها را حساب کند، موانع را حساب کند، مشکلات را حساب کند، تمام اینها را حساب کند و راه مناسب را انتخاب کند.
اما این را بداند که در زندگى، از تلاش باز ایستادن وجود ندارد. این، کارِ آدم عاشق است. در او شورى و گرمایى است که نمى گذارد آرام بگیرد. آرامش انسانهاى نومید، انسانهایى که ممکن است محاسبه آنها را به نومیدى بکشاند، در آنها نیست.
یه واژه رو تازه دیدم متوجه شدم غلط خونده بودمش(: بعدی ها رو متوجه شده بودم.
ولی انگار برام خوب جا نیفتاده و نیاز به مثال و... داره.
دارم فکر میکنم عاشق بی عقل مثل چی؟ یا کی؟ و برعکسش عاقل بی عشق؟ اصلا داریم؟!
دیروز یه مستندی دیدم، یه استاد اهل سنت که اسمش یادم نیست میگفت «قرآن نیومده که ما رو هم فکر کنه بلکه اومده ما رو هم دل کنه»، جملهش خیلی برام جالب بود. اینکه همدلی و عشق خیلی مهمه، که اگه نباشن فکر و عقل انگار یه تختهشون کمه(:
به نظر من کسی که عاشق نباشه لذتی از دینش نمیبره.
فقط نمیدونم چرا برای مردم عاشق خدا بودن سخته؟ اصلا چطور میشه دیگران رو عاشق خدا کرد؟ باید خودشون عاشق بشن؟ یعنی یک تجربه شخصی هست یا نه؟
پس اینکه سبک زندگیهاشون اسلامی نیست گیرشون در عشق هست و الا عقلا میدونن خدایی هست و...
اونقدری عاشق و مسحور غرب شدن عاشق خدا نیستند.
انگار خودم به جواب خودم رسیدم (:
من مصداق پاراگراف آخرم با این حساب ((((:
احسنت
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
"مولوی"
پاراگراف اول و دوم یعنی چی؟
فکر کنم در خط های بعدی توضیح داده،
برداشت شما چیه؟