مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

درست میشه ایشاللا

دیشب از معدود شب هایی بود که فرصت کردم با یکی از دوستان صحبت مفصلی راجع به وضعیت جهان و ایران انجام بدهیم ، از عهدشکنی های مداوم ترامپ گرفته تا رنگ زلف های استادهای دانشگاه(فقط مردها) و کیفیت پایین سوخت مصرفی یدک کش های دریایی، بحث که رسید به وضعیت خودمان با بی حوصلگی مختصری طوری که خواستم دیگر این بحث جمع بشود گفتم: چی بگم برادر، درست میشه ایشاللا!


آخ که این درست میشه ایشاالا آفتی شده که تا دودمان ما را به باد فنا ندهد بی خیال نمی شود.

شاید در نگاه اول یک جمله ی بیخطر و اتفاقا مثبت ارزیابی شود ولی امان از روزی که فلسفه آن را بفهمیم که مسلمان نشنود و کافر نبیند!


 

 عزیز نسین  داستانی با همین عنوان و تقریبا با همین مضمونی که پیش تر عرض کردم دارد، که حکایت بیماری است در یکی از تیمارستان های استامبول ، این بیمار که یوسف افندی نام دارد دچار نوعی مریضی روانی به اسم فکر ثابت می باشد.

بخشی از این داستان را برای معرفی بهتر این داستان بیان می کنم:


یه روز سر چاه نشسته بودیم. ساری موسی و خدر قوه چی هم بودن...

یه دفعه دیدیم پیشنماز ده دون دون داره میاد:

«به دادم برسید آقایون، بی چاره شدم!...»

صداش می لرزید. کم مونده بود گریه ش بگیره.کسی از جاش تکون نخورد.

«بدو موسی، دستم به دامنت ساری موسی... بدو! خرمنم آتیش گرفته، خرمنم تو آتیش داره می سوزه!...»

 ساری موسی انگار که خمیازه بکشد ، گفت:

« حالا وایستا جان من، وایستا بینیم چی شده. دستپاچه نشو ... درست میشه ایشاللا...»

«مرتیکه ،خونه ات ویرون شه، مگه چیزی هم می مونه که درست بشه یا نشه... خرمنم آتیش گرفته داره میسوزه. بدوین بیان...»

خدر، با صدایی گیج خواب ، گفت:

«حالا تو هم شلوغش نکن ... درست میشه، درست میشه ایشاللا...»

...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد