ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سفر مرا به زمین های استوایی برد،
و زیر سایه آن بانیان سبز تنومند
چه خوب یادم هست،
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد
شد:
وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت.
من از مصاحبت آفتاب می آیم
کجاست سایه ؟
ولی هنوز قدم ، گیج انشعاب بهار است،
و بوی چیدن از دست باد می آید،
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج،
به حال بیهوشی است.
در این کشاکش رنگین کسی چه می داند،
که سنگ عزلت من،
در کدام نقطه فصل است؟