خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری
این اشعار شده ورد زبون ما، برای هر موضوع مسخره ای باید هفته ها و ماه ها صبر کنم، خیلی سخته.
تنها چیزی که اثر آنی توی زندگی داره بدبختیه؛ مثلا شب بخوابی صبح دلار بشه 18 هزار تومن، نشستی چایی نبات میخوری بنزین میشه سه تومن ، داری جاده صاف رو میری کل زندگیت چپه می شه!
از صبح میزنی بیرون تا خود شب و کلاً هیچ، تکرار ، تکرار ، تکرار...
بدترین حالتش اینه که با این رجال ملعون مملکت سال بعد هم انتظار نداری وضعیت عوض بشه ، شاید باید دغدغه مالیات دادن هم داشته باشیم.
امروز غروب این شعر سایه هم یادم افتاد و شاید کمی حوصله ام رو بیشتر کرد.
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سر وقت مرد می آید
تقصیر وبلاگ شماست
الکی میگه کد رو اشتباه زدی
ولی میفرسته !
حرفش با عملش یکی نیست !
شما میتونستید یکی شونو تایید کنید
نه دیگه !
حسش نیست
مثل این که خیلی حسش نبوده
ظاهرا کامنتم موقع ارسال طولانی تر بوده!
نمیدونم چرا کم شده!
اینترنت خسته است، احتمالا نصف اول رو آورده.
محبت کنید دوباره بنویسید
خدایِ روزی دهنده ، واسه روزی دادنش نگاه به قیمت دلار نمیکنه
خدا کریمه