-
لعنت خدا به داعش و داعشیان
چهارشنبه 4 آبان 1401 22:39
نماز گزاردم و قتلِ عام شدم که رافضیام دانستند. نماز گزاردم و قتلِ عام شدم که قِرمَطیام دانستند. آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانِمان یکدیگر را بکشیم و این کوتاهترین طریقِ وصولِ به بهشت بود!
-
سلام
چهارشنبه 4 آبان 1401 16:37
«چرا هستم؟» سوال بیجوابم بود از هستی تو دادی با سلام خود جواب من، سلام ای عشق! گرچه با تو دور زندگی تند است اما باز سلام ای شط شیرین شتاب من! سلام ای عشق!
-
کلا سر میکنیم
یکشنبه 1 آبان 1401 13:07
امروز دوتا از سایت هایی که دوران دانشجویی برده بودیم بالا رو به خاطر هزینه های بالای نگهداری آوردم پایین.
-
گمان مَبَر که در بُرودتِ این بادها خواهم بُرید!
دوشنبه 25 مهر 1401 11:59
درست است که من همیشه از نگاه نادرست و طعنهی تاریک ترسیدهام درست است که زیرِ بوتهی باد سر بر خشتِ خالی نهادهام درست است که طاقتِ تشنگی در من نیست اما با این همه گمان مَبَر که در بُرودتِ این بادها خواهم بُرید! از جنوب که آمدم لهجهام شبیه سوال و ستاره بود من شمال و جنوبِ جهان را نمیدانستم هر کو پیالهی آبی میدادم...
-
آدم وقتی فقیر میشه، خوبیهاش هم حقیر میشه
چهارشنبه 20 مهر 1401 11:58
-
از عمق غم تا شادی
جمعه 11 شهریور 1401 22:07
تا وقتی که عمق غم را درک نکنی ،عمق شادی رو نمیتونی بفهمی
-
اگر میخوایی خدمت کنی بیا دم گاو رو بگیر
یکشنبه 30 مرداد 1401 11:47
چنین آورده اند در حکایت که جوانی بوده است جویای نام و (نان) و در بازار می گشت به طلب شغل؛ و همزادگان را می گفت: سهم لکم و سهم لی. یعنی: ای سالکان پ ُر تاب و توان، و ای مالکان مشاغل پر آب و نان سهمی به جهت خود بردارید از این نعمت که شماراست سهمی مرا دهید که آخر من نیز از شمایانم و دست من با دست شما در یک کاسه باید...
-
آدم وقتی بی پول میشه
یکشنبه 30 مرداد 1401 11:24
آدم وقتی فقیر میشه ذهنش شروع میکنه به کوچیک شدن، کند میشه، بعد سطحی میشه و بعدشم میره به انحلال! با بی پولی نمیشه ایده داد، ایده رو اجرا کرد و بعد فروختش، حالا تو بیا بگو برو بیزنس پلن بنویس براشون. یه گزارش 300 صفحه ای اومده از سفره ی دولت قبلی که این دولت تصمیم گرفته بتکونه! دوباره همون داستان و همون آدما... هر کی...
-
که چه!
چهارشنبه 19 مرداد 1401 16:21
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه درس این زندگی از بهر ندانستن ماست این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه...
-
ساختمان های قدیمی
جمعه 17 تیر 1401 23:29
ساختمان های قدیمی و متروکه حس عجیبی برای من دارند میرم توی اون دوره باهاشون زندگی می کنم، باهاشون رشد می کنم و باهاشون میمیرم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیر 1401 23:46
کرامت جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده طبل تهی است
-
ما هنوز خیلی خوشبختیم امیر
شنبه 4 تیر 1401 16:20
کولر ماشین خراب، گرمای هوا روی 45 درجه سانتیگراد، موتور ماشین هم بعد از دوبار تعمیرات اساسی دوباره ریپ میزنه! رفیق ما زنگ زده بهم و می گه کلا هر حرکتی که میزنیم می خوره به بن بست بی پولی. گفتم: امیر من دیروز به مهدی هم گفتم ما هنوز خیلی خوشبختیم که مشکلاتمون با پول حل میشه! - آره می دونی چرا؟ - چرا؟ - چون توی کف هرم...
-
پول حلال مشکلات نیست
پنجشنبه 19 خرداد 1401 13:30
پول حلال مشکلات نیست، دست کم مشکلاتی که من دارم با پول حل نمی شن ولی اینا توی کت بانک و دانشگاه و تعمیرگاه ماشین نمی ره. شکم صاحب مرده هم نمی فهمه.
-
مرغ استاندارد ماشینی
پنجشنبه 19 خرداد 1401 10:59
شهر عین یک بورد الکترونیکی ما هم یک سری ابزار برای نظم جهان! تفکری که مرغ ماشینی تولید میکنه و کلا همه ی چیز از اعداد تا طبیعت رو استاندارد میکنه از آدم چی میخواد؟ مرغ رو برای ما تولید می کنند یا پول؟ دلم نمی خواد آدم های استاندارد رو ببینم ، همه یک شکل همه زرنگ همه عند روزگار!
-
بندر و زندگی
دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 12:48
چند روز پیش دوباره توفیق شد برای یک ماموریت کاری برم بندرعباس، بندر عباس عجیب من رو یاد خونه و خاطراتم در خرمشهر میندازه. اونجا یک پیر مرد رو دیدیم که از کردستان در جوانی مهاجرت کرده بود بندر و با بازرگانی سرمایه ی خوبی هم زده بود. پای حرفش نشستیم می گفت وقتی جوان بودم اومدم اینجا ولی فکر نمی کردم که قرار باشه همیشه...
-
ایلان ماسک کلاهبردار
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1401 16:17
من مرده شما زنده نه ده سال، پنجاه سال دیگه روشن میشه ایلان ماسک یک کلاهبردار حرفه ای بوده که با سازوکاری ساده از از بورس با ارزهای مجازی جیب مردم رو خالی میکرده و همه ی جنگولک بازی های شبه علم و تکنولوژی اون فقط یک پوشش بوده.
-
درد رشد
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401 13:33
خیلی سال پیش وقتی کوچولو بودم یک جاییم درد میگرفت میرفتم اول پیش مامانم نازم می کرد بعد میرفتم پیش بابام می گفت داری رشد می کنی به همون خاطره! امروز صبح با درد عجیب گردن بیدار شدم طوری که نمی شد تکون بخورم فکر کنم خیلی دیگه بزرگ شدم 29 سالم شده امروز فقط امیدوارم مثل آدم بزرگا نشم.
-
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
سهشنبه 12 بهمن 1400 15:28
ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مکن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن بر درختی کشیان مرغ توست شاخ مشکن مرغ را پران مکن جمع و شمع خویش را برهم مزن دشمنان را کور کن شادان مکن گر چه دزدان خصم روز روشنند آنچ میخواهد دل ایشان...
-
راه هست و رفتهام من بارها
جمعه 1 بهمن 1400 12:20
در میان پرده خون عشق را گلزارها عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده زان سوی بازار او بازارها ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق ترک منبرها بگفته برشده بر دارها عاشقان دردکش را در درونه ذوقها عاقلان تیره...
-
محمودهای دن کیشوت!
پنجشنبه 30 دی 1400 11:27
چند ماه پیش در ماموریتی که به کشور دوست و همسایه داشتم برای بازرسی چند تجهیز ودستگاه به انبار یک شرکت مصری رفتم. این پیمانکار حفاری بعد از حمله داعش و یک قدمی سقوط کشور فرار را بر قرار ترجیح می دهد و تمام وسایل را یا می فروشد یا می گذارد به امان خدا. روی همین وسایل یک نفر هم جا می گذارد به اسم محمود، محمود یک معلم...
-
بن بست فکری
پنجشنبه 30 دی 1400 11:07
بعضی اوقات یک مشکل اینقدر کش پیدا میکنه و در خصوص آن تصمیمی گرفته نشده که اگر به ساده ترین حالت رسیده باشه هم قابل حل نیست. حس می کنم یک نیروی مرموزی داره منو به بن بست فکری می کشونه!
-
آدم دلش می گیرد، بغضش را قورت می دهد
چهارشنبه 29 دی 1400 22:43
توی این اوضاع آشفته چیزی که بیشتر بهت لطمه میزند و داغون میکنه آدم رو اینه که با دیدن مدیران بیخود و زمامداران مملکت آینده زورشون ظاهراً به این وضع نمیرسه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 دی 1400 13:43
محبوب من! اگر در زندگیِ من نبودی بانویی چون تو را «خلق» میکردم که قامتش چون شمشیر، زیبا و کشیده و چشمانش چون آسمانِ تابستان، زلال باشد صورتش را روی برگ درختان نقش میزدم و صدایش را بر برگ درختان حک میکردم موهایش را کشتزاری از ریحان، کمرگاهش را از شعر، و لب و دهانش را جامی عطرآگین میساختم و دستانش را، چونان کبوتری...
-
اوضاع خیلی خیطه
چهارشنبه 24 آذر 1400 17:35
دیروز یک بحث احمقانه با مدیرم داشتم، هرچند که اولش اونقدر احمقانه به نظر نمی رسید. گفت : این ماشینی که من دارم خیلی توی چشمه و وقتی میرم مرکز شهر احساس امنیت ندارم میخوام یه ماشین سبک تر بگیرم نظرت چیه؟ گفتم: بله خوب ،ولی به هر حال ماشین های داخلی هم مشکلات خودشون رو دارند و باید یه زنبیل بذاری توی تعمیرگاه که از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبان 1400 01:18
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر برق دولت که برفت از نظرم بازآید آن که تاج سر من خاک کف پایش بود از خدا میطلبم تا به سرم بازآید خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید گر نثار قدم یار گرامی نکنم گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
-
مادر رفت یادش ماند
شنبه 23 مرداد 1400 11:34
دو هفته ای هست که مادرم را به خاک سپردیم. هنوز منتظرم تلفنم زنگ بخورد صدای مهربانش را بشنوم. 10 سال در غربت دویدم هر کاری کردم که خوشحالش کنم ، حالا که داشتم نتیجه می گرفتم مادر رفت. مادر مهربان و دلسوزم، نشد محبتت را جبران کنم. حلالم کن. ابتکار عمل هر کاری که داشتم را از دست دادم. می خواهم تا آخر سال فقط یک جا کار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مرداد 1400 09:02
یامان یئرده گؤن دؤندی ، آخشام اوْلدی دوْنیا منه خرابهٔ شام اوْلدی
-
به هنگام سیه روزی عَلَم کن قد مردی را
سهشنبه 29 تیر 1400 12:07
به هنگام سیه روزی عَلَم کن قد مردی را ز خون ِ سرخ فام خود بشوی این رنگ زردی را نصیبِ مردم دانا به جز خون جگر نبود در آن کشور که خلقش کرده عادت ، هرزه گردی را ز لیدرهای جمعیت ندیدم غیر خودخواهی از آن با جبر کردم اختیار اقدام فردی را کنون تازم چنان بر این مبارزهای نالایق که تا بیرون کنند از سر هوای هم نبردی را شبی کز...
-
یک کتاب باید بنویسم
دوشنبه 21 تیر 1400 09:03
از 18 سالگی دوست داشتم و تصمیم گرفتم که یک کتاب باحال بنویسم ولی همیشه کل عنوان ایده در حد یک خط بیشتر نمیره! چه ذهنی داشته خالق کتاب صدسال تنهایی
-
باز آمدم چون عید نو!
پنجشنبه 3 تیر 1400 10:53
خیلی وقت بود رمق یادداشت نوشتن نداشتم، از بس امسال سرم شلوغ شد ولی خداروشکر امروز میخوام راجع به چیزی که دیروز بهش رسیدم بگم. برای تغییر مملکت شاید لازم نباشه گردن گردن کش ها رو شکوند یا دنبال کارتل های بزرگ اقتصادی بود. بعضی اوقات یک کارمند یا کارشناس آموزش ندیده یا بی شعور خودش به تنهایی می تونه یک مملکت رو عقب...