-
روزگار پیچیده ما!
دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 03:42
اصولا در شرایط اقتصادی ثابت همیشه ما رعیتیم و این وسط ها اگر تورمی بیاد و تقی به توقی بخوره یک عده از جمع رعیت ها خارج می شن و میشن خان!
-
ظالمان یار و یاور یکدیگرند
شنبه 6 اردیبهشت 1399 10:04
إِنَّهُمْ لَن یُغْنُوا عَنکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا ۚ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۖ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ [٤٥:١٩] آنها هرگز نمیتوانند تو را در برابر خداوند بینیاز کنند (و از عذابش برهانند)؛ و ظالمان یار و یاور یکدیگرند، امّا خداوند یار و یاور پرهیزگاران است!
-
روزهای عید کجا رفتند؟!
سهشنبه 2 اردیبهشت 1399 13:59
بهار آمد، نبود اما حیاتی درین ویرانسرای محنتآور بهار آمد، دریغا از نشاطی که شمع افروزد و بگشایدش در!
-
دل زیر دستان نباید شکست
پنجشنبه 28 فروردین 1399 15:57
تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت که فردا نگیرد خدا با تو سخت گر از پا در آید، نماند اسیر که افتادگان را بود دستگیر به آزار فرمان مده بر رهی که باشد که افتد به فرماندهی چو تمکین و جاهت بود بر دوام مکن زور بر ضعف درویش عام که افتد که با جاه و تمکین شود چو بیدق که ناگاه فرزین شود خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشهچین سر گران...
-
هر روز بی تو روز مبادا است!
جمعه 22 فروردین 1399 08:39
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه می...
-
عصر بیولوژی
یکشنبه 10 فروردین 1399 02:33
ممکنه بیست سال دیگر یا زودتر آدم های مهربانی مثل بیل گیتس اولین شرکت های بیولوژیکی را تأسیس کنند و بعدش هم استارت آپ های گوگولی مگولی ساخت و شناسایی ویروس هم به بازار بیاید.
-
مهارت
چهارشنبه 6 فروردین 1399 23:28
مهارت بحث خیلی مهمیه، هر چی سنم بالاتر میره بیشتر نگران میشم که چرا مهارت های کمی کسب کردم و چرا اونهایی که داشتم رو توسعه ندادم، نگرانم که این نداشتن مهارت چقدر به زندگی و کسب و کارم تا به امروز لطمه زده! سال نو مبارک باشه، این عید کسل کننده ایه و فقط به امید برگشتن پیش یار سپری می کنیم کی فکرش رو میکرد یک ویروس...
-
جهت ثبت در تاریخ
چهارشنبه 21 اسفند 1398 20:21
دانشگاه ما ، با ادعای کوش فلک کر کن، با 45000 دانشجو ، قریب به 16 مجتمع آزمایشگاهی و 2000 کارمند و استاد ، نه تنها در کرونا نتوانست دردی از جامعه دوا کند- لااقل در حد ساختن محلول ضدعفونی یا ماسک- بل که حتی نتوانست کلاس های درس خود را به صورت مجازی برگزار نماید. فقط ادعا هستیم
-
آغاز زندگی مشترک ما
سهشنبه 20 اسفند 1398 10:12
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... سالی که الان داریم آخرین روزهاش رو سپری می کنیم سال پر دغدغه ای بود، از همون اول اتفاقات و حوادث طبیعی تقریبا ما رو قرنطینه کرده بود تا الان که به خاطر کرونا مجبوریم کلی تدابیر اتخاذ کنیم. از قرارداد ما با دانشگاه بگیر تا چک هایی که کشیدیم و دستگاهی که بلاخره تکمیلش کردیم... آه کل سال رو...
-
ای انسان!
یکشنبه 11 اسفند 1398 00:10
بسم الله الرحمن الرحیم یَآ أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ الَّذِى خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ فِى أَىِّ صُورَةٍ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ صدق الله علی العظیم انفطار آیه 6-8 اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! (۶) همان خدایى که تو را آفرید و سامان داد و منظم ساخت، (۷) و...
-
امروز دوم اسفند
جمعه 2 اسفند 1398 14:02
اسفندماه رو همیشه دوست داشتم ، حال و هوای عید و تق و لق شدن کلاس ها و بوی عیدی بوی پول! همیشه حس خوبی برام داشته وقتی بچه تر بودم عیدها به شهر مادر سر می زدیم و با بچه های دایی و خاله ها همبازی می شدیم و بعدش هم اگر مدرسه نمی رفتم تا نزدیکای تابستون همون جا موندگار بودیم. امسال اسفند ماه فوق العاده ایه، آخرین ایام سال...
-
من کجای دنیا ایستادم؟
چهارشنبه 30 بهمن 1398 22:16
امروز سری به دانشکده ی قدیمی خودمون زدیم ، رفتیم سلف برای صرف ناهار که یاد ایام اول دانشگاه افتادم ، که چه جلساتی می ذاشتیم چه مباحثی راجع به نشریه و دانشکده و نفت و... راه مینداختیم یادش بخیر، دنیا توی این نیم قرنی که زیستم چقدر در نظرم تغییر کرده،حالات ما همیشه ثابته؟! به نظرم به اندازه ی تمام انسان ها و حالات درونی...
-
برون آی که کار شب تار آخر شد
پنجشنبه 10 بهمن 1398 00:10
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد صبح امید که بد معتکف پرده غیب گو برون آی که کار شب تار آخر شد آن پریشانی شبهای دراز و غم دل همه در سایه گیسوی نگار آخر شد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دی 1398 18:48
شهادت هنر مردان خداست
-
چی می خواد بشه
یکشنبه 17 آذر 1398 22:24
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاریشوق پرواز مجازی بالهای استعاریلحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردنخاطرات بایگانی، زندگی های اداریآفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایینسقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاریاین اشعار شده ورد زبون ما، برای هر موضوع مسخره ای باید هفته ها و ماه ها صبر کنم، خیلی سخته. تنها چیزی که اثر آنی...
-
محبوبم! من دائما شما را دوست می دارم
سهشنبه 12 آذر 1398 21:16
آدمى تنها یک بار عاشق مىشود! فصل ها از سکوتی بیزوال خود را به قصههایی شکر ریز میکشانند. بهار میشود. بهاری که نگاه دیگر است به آینه. دوباره شادی ترویج میشود. داستان دست دادنها، بوسهها و مبارک بادها. بهار سینه سپر کرده میرسد. با سپاه عظیمش، بادها، نسیمها، بارانها، رعد و برقها، رنگین کمانها، و رودخانههای...
-
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد
یکشنبه 10 آذر 1398 21:06
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شماآب روی خوبی از چاه زنخدان شماعزم دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان شماکس به دور نرگست طرفی نبست از عافیتبه که نفروشند مستوری به مستان شمابخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگرزان که زد بر دیده آبی روی رخشان شمابا صبا همراه بفرست از رخت گلدستهایبو که بویی بشنویم از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 آبان 1398 01:57
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته، روی گردابم! تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟ تو را کدام خدا؟ تو از کدام جهان؟ تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟ تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟ تو از کدام سبو؟ من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه! چه...
-
نهاده ام یکی سنگ بر مزار نبوغم
جمعه 3 آبان 1398 17:57
همیشه شایعه وانعکاس های همیشه شیوع پچ پچه ها و تماس های همیشه دلی شکسته شد وغرق خون به گوشه ای افتاد دوباره سینه به سینه هراس های همیشه چه سوژه ای ؟چه نگاهی؟چه حس زاویه داری! وخلق یک اثر و اقتباس های همیشه کسی به تسلیتم یک دقیقه لال نشد چه قدر بی کسم ای سر شناس های همیشه نهاده ام یکی سنگ بر مزار نبوغم به پاس آن همه...
-
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
پنجشنبه 11 مهر 1398 21:40
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم و گر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه میریزد من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم
-
دیگه چه کاری می تونستیم بکنیم؟
سهشنبه 19 شهریور 1398 22:19
استن : من بهت دروغ گفتم بیب اولی: منظورت چیه؟ - فیلمی در کار نیست. دو هفته پیش میفن بهم گفت که قرار نیست ساخته بشه. فکر کنم دیگه مردم دلشون نمی خواد فیلم های لورل و هاردی ببینن. ... اولی: دو هفته پیش می دونستی که از فیلم خبری نیست؟! -بله و حس خیلی بدی نسبت بهش دارم. - استن... من می دونستم. - می دونستی؟ - من میدونستم....
-
سرودِ آشنایی
شنبه 16 شهریور 1398 10:40
کیستی که من اینگونه بهاعتماد نامِ خود را با تو میگویم کلیدِ خانهام را در دستت میگذارم نانِ شادیهایم را با تو قسمت میکنم به کنارت مینشینم و بر زانوی تو اینچنین آرام به خواب میروم؟ کیستی که من اینگونه به جد در دیارِ رؤیاهای خویش با تو درنگ میکنم؟
-
تغییرات
چهارشنبه 13 شهریور 1398 19:16
خداروشکر داره یک اتفاقاتی می افته که میشه اسمش رو تغییرات گذاشت. اوایلش کمی سردرگمی و دلشوره داشت ولی الان زندگی جذاب تر شده، هر روز با چالش های جدید و اتفاقات خفن! یک گروه یک نفره توی تلگرام زدم اتفاقاتی که می افته طی روز رو اونجا ویس می فرستم، بعد هم گوششون میدم می خندم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریور 1398 14:15
چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
-
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
سهشنبه 5 شهریور 1398 16:34
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل آنچه در سر سویدای بنیآدم ازوست به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست زخم خونینم اگر به نشود به باشد خنک آن زخم...
-
به گمانم گمت کردم
سهشنبه 22 مرداد 1398 11:45
حس می کنم چند وقت از این دورترها گمت کردم، شاید در بحبحه ی امتحانات آخر سال شاید موقعی که اولین تجدیدیم رو آوردم و زندگی اون روی خودش رو بهم نشون داد، به هر حال الان نیستی بعید میدونم بتونم پیدات کنم یا دست کم اگر پیدات کردم جسارت این رو داشته باشم که بیام جلو و خودم رو معرفی کنم. تازگیا جسارت خیلی کارها رو از دست...
-
بیا ای قرص مهتابم
چهارشنبه 16 مرداد 1398 14:01
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم دگر ره پای میبندد وفای عهد اصحابم نگفتی بیوفا یارا که دلداری کنی ما را الا ار دست میگیری بیا کز سر گذشت آبم زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
-
چقدر حق انتخاب داریم؟
شنبه 12 مرداد 1398 01:37
گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله آیین تقوا ما نیز دانیم لیکن چه چاره با بخت گمراه
-
امروز نه آغاز و نه پایان جهان است.
چهارشنبه 9 مرداد 1398 16:57
امروز! سه روزه سر درد مرموزی اومده سراغم و چشمم از حدقه داره درمیاد ، احتمالا برای بیخوابیه. کار سخت شده کارمندا افتادن به جون هم ترکشش هاش هم به من و شرکت میخوره. امروز طبقه پنجم کتابخونه مشغول تست دستگاه شدیم که یکی از قطعات از دستم افتاد ، تا طبقه سوم که نفهمیدم چی شد ولی طبقه دوم عمیقا از خدا خواستم کسی زیرش نباشه...
-
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
یکشنبه 6 مرداد 1398 01:27
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن که شبی...