-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 مرداد 1398 00:21
ای برادر موضع تاریک و سرد صبر کردن بر غم و سستی و درد چشمهٔ حیوان و جام مستی است کان بلندیها همه در پستی است آن بهاران مضمرست اندر خزان در بهارست آن خزان مگریز از آن همره غم باش و با وحشت بساز میطلب در مرگ خود عمر دراز
-
تنهاییم را با تو قسمت می کنم
شنبه 29 تیر 1398 00:59
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهمِ کمی نیست گسترده تر از عالمِ تنهایی من عالمی نیست غم آنقَدَر دارم که می خواهم تمامِ فصل ها را بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست حوّای من! بر من مگیر این خودستایی را که بی شک تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست آیینه ام را بر دهانِ تک تکِ یاران گرفتم تا روشنم شد در میان...
-
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
پنجشنبه 27 تیر 1398 09:15
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را از صدقات حسن خود گنج نیاز میکنی
-
در پی ویران شدن آنی ام!
یکشنبه 23 تیر 1398 01:24
با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبالِ پریشانی ام طاقتِ فرسودگی ام هیچ نیست در پیِ ویران شدن آنی ام آمده ام بلکه نگاهم کنی عاشقِ آن لحظه ی طوفانی ام دل خوشِ گرمای کسی نیستم آمده ام تا تو بسوزانی ام آمده ام با عطشِ سال ها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهیِ برگشته زِ دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی ام خوب ترین حادثه می...
-
از چه دلتنگ شدی؟! دل خوشی ها کم نیست
جمعه 21 تیر 1398 00:33
از وقتی رسیدم خونه فکرم مشغول بدنه ی دستگاهه و این که قرار بود بیست و سوم برسه دست مشتری ولی امروز بیست و یکمه و مثل آیینه ی دق و البته ناقص روبه روم گذاشته شده، اظهارنامه مالیاتی شرکتی که توش کار می کنم هم باید بفرستیم که به خاطر پاره ای مشکلات هنوز نفرستادیم و شنبه مدیرم که بیاد داستان داریم. پیش قرارداد چندتا کار...
-
چه کنیم با تهدید موجودیت!
چهارشنبه 12 تیر 1398 22:37
از دیروز مجددا تصمیم گرفتم که متمرکز بشم روی موضوع پایان نامه، تا رسیدم خونه فیلم هامون رو گذاشتم و زارزار زدم زیر گریه ، حقیقتاً فهمیدن فیلم های مهرجویی برای من بیسواد خیلی سخته ولی تا حدودی میشه از بازی ها و دیالوگ ها لذت برد، علی الخصوص که نقش اول عمو خسرو باشه. امروز هم که تا رسیدم انگار با پتک زدن توی سرم ،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 تیر 1398 11:20
شبان خوابم نمیگیرد نه روز آرام و آسایش ز چشم مست میگونش که پنداری به خوابستی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 تیر 1398 11:02
بادا مباد گشت و مبادا به باد رفت آیا ز یاد رفت و چرا در گلو شکست فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست تا آمدم که با تو خداحافظی کنم بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست
-
تَخَرخُر
سهشنبه 4 تیر 1398 10:12
چند وقتی این موضوع درگیرم کرده بود یک نفر که مثلا از فلان جای دنیا و با کلی دک و پوز دکتری گرفته( دست کم لازم بوده چند سال فکر مبارک رو به کار بندازه) و چندین سال مدیر بخش های مختلف مملکت بوده ( لزوما نیازی به کار انداختن فکر نبوده) چطور می تونسته انقدر ابله باشه، یا تصمیم نگیره یا اینقدر لفتش بده که دیگه به درد...
-
حروم خوری شاخ و دم نداره
دوشنبه 20 خرداد 1398 22:12
طرف بدبخت جونش رو میذاره کف دستش تا یه لقمه نون حلال بیاره سر سفره زن و بچه اش، اون وقت سپرده ی 8 سال پیشش رو به زور با نرخ 8 سال پیش ازش میخرن. و آب از آب هم تکون نمیخوره کک هم کسی رو نمی گزه! این دیگه موسسه ی غیر قانونی نیست بانک رسمیه. و من الله توفیق
-
در هر موقعیتی مفید باش!
یکشنبه 19 خرداد 1398 14:48
اگر انتظار داری که برای کارها و اقداماتی که قبلا انجام دادی به طور مستمر مورد ستایش قرار بگیری یا باید بمیری یا بعد از تاکسیدرمی جلوی دید انظار نصب بشوی! پ.ن: در هر موقعیتی مفید باش، یا برو کنار بذار بقیه بیان.
-
تا پایان خرداد
جمعه 17 خرداد 1398 21:31
از فردا صبح ساعت ۶ تا غروب ۴ تیر جز غول های مرحله آخر محسوب میشه
-
بی خوابی
شنبه 11 خرداد 1398 05:18
این چند روز بیخوابی کار و بارم رو ریخته بهم انتخاب آدم ها برام خیلی ارزشمند هست حتی اگر من نباشم. چند بار خواستم بگم ولی حس کردم بی فایدست و قبلاً گفتم. بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت
-
خداوندا
جمعه 10 خرداد 1398 23:54
خدایا! به دل های پروانه وش شمعی شایسته عنایت کن، که در پای هر کرم شبتابی فرو نیوفتند و پیش چشم هر کور سویی جان نسپارند. خدایا! ای مهربانی بی منت! ما را آنچنان نگران خودت کن که هیچ جاذبه و دغدغه ای نگاهمان را از تو نگیرد. خدایا اگر نگاه لطف تو با ماست، چه باک اگر همه ی خلایق روی از ما بگردانند. و اگر نیست، چه سود اگر...
-
مسخره بازی با حروف
دوشنبه 6 خرداد 1398 01:48
نگاهم به درس ها این شده که یک مشت حروف مزخرف یونانی رو به اسم درس توی هر جزوه ای به خوردمون میدن :|
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 خرداد 1398 04:26
حدیث حسن تو و داستان عشق مرا هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند مثال سعدی عود است تا نسوزانی جماعت از نفسش دم به دم نیاسایند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 خرداد 1398 08:39
او صبر خواهد از من، بختی که من ندارم من وصل خواهم از وی، قصدی که او ندارد!
-
نسبیت زمان و بخت خوابیده
شنبه 4 خرداد 1398 04:33
انشتین معتقد بود مثال زدن یک روش آموزشی نیست بلکه خود آموزشه،روی همین حساب پیچیده ترین مباحث علمی جهان رو طوری بیان می کرد که از یک فرد بیسواد تا دکتری کوانتوم منظورش رو می فهمیدند و به عنوان یک معلم بهش احترام می گذاشتند شاید یکی از دلایل محبوبیت این دانشمند هم همین بوده باشه. در رابطه با نسبیت میگه اگر زمانی رو با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خرداد 1398 04:56
خواست تا عیبم کند پروردهٔ بیگانگان لاغری بر من گرفت آن کز گدایی فربه است گرچه درویشم، بحمدالله مخنث نیستم! شیر اگر مفلوج باشد، همچنان از سگ به است.
-
خوشا عَطْشان مردن
چهارشنبه 1 خرداد 1398 09:52
سالِ بیباران آب نومیدیست. شرافتِ عطش است و تشریفِ پلیدی توجیهِ تیمم. به جِدّ میگویی: «خوشا عَطْشان مردن، که لب تر کردن از این گردن نهادن به خفّتِ تسلیم است.» تشنه را گرچه از آب ناگزیر است و گشنه را از نان، سیرِ گشنگیام سیرابِ عطش گر آب این است و نان است آن!
-
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 00:49
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم
-
سرِ همه ی بدی ها دروغ گفتن است
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 00:25
آورده اند که یکی از نو عهدان اسلام به نزد امیرالمومنین علی ، کرم الله وجهه ، آمد و گفت : " یا امیرالمومنین ! در اسلام مناهی بسیار است و مرا اجتناب از آن جمله میسّر نمی شود. یک خصلت از خصال ذمیمه ی مرا اختیار کن تا از آن دور باشم. امیرالمومنین ، رضی الله عنه ، فرمودند که " از دروغ گفتن اجتناب نمای." مرد...
-
به عمل کار برآید
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 23:11
بسم الله الرحمن الرحیم « وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ » چه نیکو است پاداش اهل عمل! صدق الله العلی العظیم. آل عمران 136
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشت 1398 23:06
هرکه دیدیم به هــم ریخته احـــوالی داشت موی افشان دگر و سینه پریشان دگر است هــرکه دیدیم دم از طاعتِ سـلـمـــــانی زد نامِ سلمان دگر و کرده ی سلمان دگر است
-
مرو به خشک! که دریای باصفات منم
جمعه 20 اردیبهشت 1398 02:10
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم در این سراب فنا چشمه حیات منم وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی که منتهات منم نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که نقش بند سراپرده رضات منم نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای باصفات منم نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم...
-
وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت.
دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 19:50
سفر مرا به زمین های استوایی برد، و زیر سایه آن بانیان سبز تنومند چه خوب یادم هست، عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد: وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت. من از مصاحبت آفتاب می آیم کجاست سایه ؟ ولی هنوز قدم ، گیج انشعاب بهار است، و بوی چیدن از دست باد می آید، و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج، به حال بیهوشی است. در این...
-
چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند!
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 12:11
زمین شناس ِ حقیری تو را رصد می کرد به تو ستاره ی خوبم، نگاه ِ بد می کرد کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم کسی که محو ِتو می شد، مرا لگد می کرد تو ماه بودی و بوسیدنت نمی دانی چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد؟ چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند...
-
پیدا میشه و گم میشه!
جمعه 13 اردیبهشت 1398 00:16
ساقیا برخیز و درده جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بر برکشم این دلق ازرق فام را گر چه بدنامیست نزد عاقلان ما نمیخواهیم ننگ و نام را باده درده چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینهٔ نالان من سوخت این افسردگان خام را محرم راز دل شیدای خود کس نمیبینم ز خاص و عام را با دلارامی...
-
چو علمت هست خدمت کن
دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 14:52
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا نه صوت از بهر آن آمد که سوزی مزهر زهره نه حرف از بهر آن آمد، که دزدی چادر زهرا ترا تیغی به کف دادند تا غزوی کنی با خود تو چون از وی سپر سازی نمانی زنده در هیجا به نزد چون تو بیحسی چه دانایی چه نادانی به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه...
-
ما مانده ایم و جانی
یکشنبه 25 فروردین 1398 00:56
دل رفت و صبر و دانش ما ماندهایم و جانی ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید