ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
وقتی یک بچه کوچیک رو میبینیم که گریه میکنه چه حسی در ما ترغیب میشه؟ به نظرم ترحم چرا؟ چون به نظرم پشتوانهای ندارند و تنها راه ابراز مشکلشون گریه است!
من آدم بزرگها رو هم همینطور میبینم، این باعث میشه که درکشون کنم، زیاد جدیشون نگیرم و نخوام که ناراحتشون کنم.
ما نهایتا یک کوه اتم هستیم که با یک هدفی دور هم جمع شدن و در نهایت هم از هم جدا میشن، چیزی جدی تر از این وجود نداره.
دو سال پیش یک مستند میدیدم از یک نوع زنبور در جنگلهای استوایی این زنبور فقط 48 ساعت عمر میکرد و تنها وظیفه اش تولید مثل و گرد افشانی نوعی انجیر بود که خوراک غالب یک تعداد حیوان دیگر در جنگل بود... نقش این حشره از خیلی از آدم های این کره حیاتی تر می تونه باشه.
یه جایی خوندم زمین بدون انسان میتونه ادامه بده ولی بدون زنبور نه، خوب منطقی به نظر میاد!
جنازههای خوشبخت
جنازههای ملول
جنازههای ساکت متفکر
جنازههای خوشبرخورد، خوشپوش، خوشخوراک
در ایستگاههای وقتهای معین
و در زمینهٔ مشکوک نورهای موقت
و شهوت خرید میوههای فاسد بیهودگی
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
... کی توانِ نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه ی تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست