مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

نزدیک ساعت 5 عصر

معمولا سعی می کنم از مدار آرامشی که برای خودم درست کردم خارج نشم یعنی نه عصبی بشم و نه ناراحت!

سعی می کنم برای این کار به شکل عجیبی خودم رو نسبت به واقعیت های پیرامونم پرت نشون بدم، ولی امان از وقتی که چندتا متغییر با هم دست به دست هم بدن و در شرایطی گیر بیوفتی که مسلمان نشنود و کافر نبیند، دنیا جهنمی میشه که محاله به این راحتی ها بشه از دستش خلاص شد تو می مانی و آوار تمام ساختمان هایی که دور خودت ساختی.

فقط باید سردر گریبان باشی و سکوت کنی و تکرار این حرف مزخرف که «امیدوارم خواب باشه»

البته بعضی اوقات وقتی به این فکر می کنم که یک انسان در بهترین شرایط 650,000 ساعت عمر می کنه کمی آرام تر می شم! کلی از ساعت هاش هم که رفته

 

ادامه مطلب ...

کاندیدای اصلح

هر وقت یک مرد پیدا شد که بگه من اومدن شما ملت تنبل و مغرور رو درست کنم، می فهمم که آمده برای انجام کار .

وگرنه با هندوانه زیر بغل گذاشتن و من بمیرم،تو بمیری امورات مملکت پیش نمیره!

  ادامه مطلب ...

ببار ای بارون ببار!

غمگین که می شویم، 

هوا بارانی می شود.

باور نداری؟


  ادامه مطلب ...

سکوت سر شار از ناگفته هاست!

این چند روز هر چی که می نویسم رو می فرستم به چرکنویس های بلاگ اسکای، دستم به نوشتن نمیره!

همیشه دوست داشتم خوش قولی یکی از صفات بارزم باشه، اما بدبختانه اینجاست که خیلی از متغییر ها از دست ما خارجه، مثلا پیش اومده یک روز صبح از خواب پاشی و ببینی بارونی که دیشب اومده تمام لباس هایی که انظار داشتی امروز بپوشی رو گلی کرده - در شهرما وقتی باران میاد زمین و زمان گلی میشه - میایی بشوریش می بینی ای داد که آب هم قطعه، خلاصه وقتی که با یک تاخیر حدودا دو ساعته می رسی به جایی که باید بری در مقابل فرد عصبانی فقط باید یک لبخند آمیخته با شرم ساری تحویل بدی و یا سکوت کنی!

 در مثل مناقشه ای نیست.

 به قول احمد شاملو: "از رنجی خسته ام که ازآنِ من نیست" بعضی وقت ها ما تاوان اشتباهات خیلی ها رو میدیم و بی عار بودن راه حل منطقی تری به نظر میاد تا مسئولیت بپذیری و در نهایت هم یا سکوت کنی یا لبخند بزنی.


 

ادامه مطلب ...

هیچ وقت کم نیار

دوست ظریفی دارم که هر از گاهی در مرز بین شوخی و جدی به فراخور وضعیت موجود جملات تاثیر گذاری می گوید که من اسم آن را می گذارم اکسیر کلام!

 جمله آخرش هم شاید چنان ادبی و شسته و رفته نبود ولی عجیب به دلم نشست: 

« هیچ وقت کم نیار،

اگر کم آوری به روت نیار،همینطور با پررویی به کارت ادامه بده»

در مسیر کشف دوستان و اهلی شدن

گوشه ی روزنامه نوشته شده بود که در سرزمین آفتاب تابان برای افراد بدون دوست ، دوست کرایه می دهند تا با آن ها عکس دو نفره بندازد.

فلفور یاد کلام روباه مستطاب داستان شازده کوچولو افتادم که می گفت: «انسان ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند.همه چیز را همین جور حاضر و آماده کرده از دکان ها می خرند، اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدمها مانده اند بی دوست!»


پ.ن:

می گن شما ایرانی ها استعداد ندارید وگرنه اگر ژاپن بود الان با این حجم از اراجیف تتلو برق تولید می کرد.

الان که دوست اجاره ای رو دیدم حق می دم بهشون.


تلخ ترین مکالمه معاصر!

- چرا من نمی تونم این مخاطب رو فالو کنم؟


- بلاکت کرده

کی باورش میشه؛ خواستیم،نشد!

چه ها می خواستیم بکنیم و نشد.

خدایا ببخش که همت و عمل ما در حد صحبت و ادعای ما نیست.

پسا مدرنیته و دردسرهایش

ساعت 1:35 بامداد از خواب پریدم، بدون معطلی واژه ای که این همه مدت دمار از روزگارم در آورده بود را جستجو کردم تا به ماهیتش پی ببرم،اما در این جستجوها به تعریفی که می خواستم نرسیدم ،از این رو تصمیم گرفتم خودم در این باره دست به قلم ببرم:

قبلا_حدودا 30 یا 40 سال پیش _ اگر به دختری علاقه مند بودید که از قضا اهل شعر و ادب و هنر هم بود می بایست حتما سری به تئاترها ،گالری ها و... میزدید ،هر چقدر هم که فلک زده و مفلس بودید سرانجام  با نوشتن یک نامه و نهایتا چند بیت شعر به مقصود می رسیدی.حتی برای خودی نشان دادن اگر لازم بود ضرب شصتی هم به رقیب نشان می دادیم.

حتی قبل ترها هم کار ساده تر می نموده است!

مثلا  خود را برای پری ها این چنین وصف می کردیم:


"پریا!

قد رشیدم ببینین

اسب سفیدم ببینین:

اسب سفید نقره نل

یال و دمش رنگ عسل،

مرکب صرصر تک من!

آهوی آهن رگ من!

 

گردن و ساقش ببینین!

باد دماغش ببینین! . "

حالا معشوقه از گالری و تئاتر به اینیستاگرام و تلگرام  آمده،با این که اهل هنر است ،شعرهای کهن هیچ تاثیری در جلب توجه او ندارد؛ چرا که مجبوری همراه با شعر معنی و منظور کلمه به کلمه ابیات را هم بفرستی-تا بل که التفاتی کند-.

افسوس که شدت علاقه را نمی توان با استیکر  و بلاک کردن رقیب هم نشان داد.

ایجاد دایرکت و آسمان ریسمان بافتن هم برای ما افت دارد،شاید با افزایش تعداد فالور به نتیجه رسیدیم.


پ.ن: از 30،40 سال قبل که به مدرنیسم رسیدیم آه و زاری شعرا فاز دیگری به خود گرفت و شد که :"هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود/که به بازار تو کاری نگشود از هنرم"

و اکنون در پسا مدرنیته بی آن که شاعری داشته باشیم سردرگریبان تر از گذشته به انتظار یار نشسته ایم!

بالنی خواهم ساخت...

با توجه به وضعیت مسکن و رقم هایی که -مسلمان نشنود،کافر نبیندش- چند وقتی هست که به فکر ساختن یک بالن هلیومی افتاده ام...

تا در زمان مجردی  بالای دانشگاه ببرم و ساکنش شوم، بعد از ازدواج هم روی خانه عیال پارکش کنم و زندگی را شروع کنم!


پ.ن: با قناعت ما باید موجبات آسایش و تدیّن مدیران و نمایندگان عزیز ملت فراهم شود