مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

باید کتاب را بست

 

بعضی مواقع دنیا آن قدر کوچک شده که دغدغه ام می شود درس فیزک 2 لعنتی که- حالا حالا ها هم - قصد پاس شدن ندارد.

 

باید کتاب را بست.

باید بلند شد

در امتداد وقت قدم زد،

گل را نگاه کرد، ابهام را شنید.

باید دویدن تا ته بودن.

باید به بوی خاک فنا رفت.

باید به ملتقای درخت و خدا رسید.

باید نشست

نزدیک انبساط

جایی میان بیخودی و کشف.

 

شبکه های انفرادی

ای کاش با شبکه های اجتماعی آشنا نمی شدم، لااقل اینطور کمتر به تنهایی ام حساس بودم.

آن وقت اگر به محبوب نامه می نوشتم در طول فکر کردن به نامه و نگارش آن لذتی می بردم، موقع پست کردن و انتظار کشیدن هم لذتی دیگر...

ما در شبکه های اجتماعی مثل زندانیان در یک بند هستیم، با این که آنلاینیم و تنهایی همدیگر را می بینیم ، اما کاری از دستمان بر نمی آید.

در واقع باید اسم این شبکه ها را شبکه های انفرادی گذاشت تا اجتماعی.



دیر است که دلدار پیامی نفرستاد

ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران

پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد

فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست

دانست که مخمورم و جامی نفرستاد

مالدیو

بلاخره کشوری که در مراحل اداری و کش و قوس های دیوانی از ایران پیشی گرفته است را یافتم!

مالدیو....

 

پ.ن: 

نظر به قطع روابط این مجمع الجزایر با ایران ،احتمالا سران مالدیو  از زمان هوچی بازی سعودی ها می خواستند این کار را انجام بدهند که بلاخره امروز موفق شدند.

برابری

... زندگی آزاد است و برابری در هواییست که استنشاق می کنیم .


پ.ن: اگر شاعر مرحوم " لنگستون هیوز" زنده می بود و یک سفر درون شهری از شمال تهران به جنوب آن می رفت و یک سفر بیرون شهری از شمال تا جنوب کشور به انجام می رساند به این باور می رسید که برابری حتی در هوایی نیست که تنفس می کنیم!

بی پولی و بد قولی

بی پولی بدقولی می آورد، و فقط یک مرد می داند که بدقولی چه دردیست...

 

که سفله خداوند هستی مباد

جوانمرد را تنگدستی مباد

کسی را که همت بلند اوفتد

مرادش کم اندر کمند اوفتد 

«سعدی»

یک توصیه برای انتخاب نمایندگان مجلس

قسمت اول زندگی نامه آن ها را بخوانید و بدون در نظر گرفتن حزب و جناح ایشان، به نمایندگانی که برادران کمتری دارند رای بدهید،

 شاید پست های کمتری را اشغال کنند.

ازدواج!

خدایا!

نظر به این که حافظه ی بنده ضعیف است،پیشنهاد می کنم: علاوه بر مادرم، یک فرشته زمینی به بنده اعطاء کنید،

 تا ضمن مراقبت از من،مدام یادآور اینجانب باشد.

 

 

با تشکر

احسان

ما در خدمتیم!

 وقتی که همه کارها روی رواله و کلا اوضاع و احوال کویته!

یک نگاه به بالا میندازم می گم: دمت گرم، قراره چه اتفاقی برام بیوفته؟!



عقلانیت عشق

عشق منطق نمی شناسد،

و عمریست پاسوز غمی شده ام که آن را قبول ندارم.


هر چه گفتیم جز حکایت دوست

در همه عمر از آن پشیمانیم

سعدیا بی وجود صحبت یار

همه عالم به هیچ نستانیم

خر، همان خره پالانش عوض شده.

گمان کنم اینترنت گردی، معادل امروز بیابان گردی عشاق گذشته است.