مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

بدترین موجودات نزد خدا

وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ ﴿۲۱

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ ﴿۲۲

 

و مانند کسانى مباشید که گفتند شنیدیم در حالى که نمى ‏شنیدند (۲۱)

قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى ‏اند که نمى ‏اندیشند (۲۲)

 

"سوره مبارکه الأنفال"

حاشیه

ما حاشیه‌نشین هستیم.

مادرم می‌گوید: "پدرت هم حاشیه‌نشین بود، در حاشیه به دنیا آمد، در حاشیه جان کند و در حاشیه مرد. "

من هم در حاشیه به دنیا آمده‌ام.

من در حاشیه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم.

در مدرسه گفتند: "جا نداریم. "

مادرم گریه کرد. مدیر مدرسه گفت:  " آقای ناظم اسمش را در حاشیه دفتر بنویس تا ببینیم! "

من در حاشیه روز، به مدرسه شبانه می‌روم.

در حاشیه کلاس می‌نشینم.

در حاشیه مدرسه می‌نشینم و توپ بازی بچه‌ها را نگاه می‌کنم، چون لباسم همرنگ بچه‌ها نیست.

من روزها در حاشیه خیابان کار می‌کنم و بعضی شبها در حاشیه پیاده‌رو می‌خوابم.

من پاییز کار می‌کنم، زمستان کار می‌کنم، بهار کار می‌کنم. تابستان کار می‌کنم و در حاشیه کار، زندگی می‌کنم.

من حاشیه‌نشین هستم.

ولی معنی کلمه حاشیه را نمی‌دانم.

از معلم پرسیدم: "حاشیه یعنی چه؟"

گفت: "حاشیه یعنی قسمت کناره هر چیزی، مثل کناره لباس یا کتاب، مثلاً بعضی از کتابها حاشیه دارند و بعضی از کلمات کتاب را در حاشیه می‌نویسند؛ یا مثل حاشیه شهر که زباله‌ها را در آنجا می‌ریزند"

من گفتم: " مگر آدمها زباله هستند که بعضی از آنها را در حاشیه شهر ریخته‌اند؟" معلم چیزی نگفت...  (1)

 


پ ن :

-           به بهانه روز مستضعفین

-           هر از چند گاهی از حصاری که دور خود و خانواده خود کشیده ایم بیرون بیاییم و جهان را از دید اقشار ضعیف جامعه ببینیم.

-           هر از چندی فرزندان خود را با محیط ها و طبقه های دیگر جامعه نیز آشنا کنیم تا دغدغه های بزرگ تری در دل داشته باشند. " مدارس خاص، تفریحات خاص، سفر های خاص و... " باعث می شود فرزندان ما درک درستی از جامعه اطراف خود پیدا نکنند.(بنده نظری راجع به سلیقه شما در انتخاب مدرسه و... ندارم صرفا هر از چندی - ).

-           کرم خوانده‌ام سیرت سروران /  غلط گفتم، اخلاق پیغمبران (2)



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-  گزیده ای از داستان حاشتیه، کتاب بی بال پریدن ، نوشته مرحوم قیصر امین پور

2- گفتار اندر نواخت ضعیفان، سعدی

شازده کوچکم،بزرگوار باش

من که شاگرد درس خوانی در مدرسه نبودم خوب درک می کنم که وقتی معلم برای دیدن دفتر مشق می آمد و مشق ننوشته بودم چه حس ترسی برم چیره می شد!

این حس یک کودک هفت ساله در یک کشور امن و در کانون خانواده بود.


چگونه می توانم صدای کودکی که قبل از بمباران تشهد می خواند را از خاطر ببرم؟ [1]

- آدم بزرگ ها همین طورند . نباید از ایشان رنجید . بچه ها باید نسبت به آدم بزرگ ها خیلی گذشت داشته باشند. [2]

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]- فایل صوتی شهادتین کودک یمنی قبل از بمباران سعودی ها

[2]- شازده کوچولو،  آنتوان دو سنت اگزوپری، محمد قاضی

شیطان پرستی

یکی مال مردم به تلبیس خورد

چو برخاست لعنت بر ابلیس کرد

چنین گفت ابلیس اندر رهی

که هرگز ندیدم چنین ابلهی

تو را با من است ای فلان، آتشی

چرا تیغ پیکار برداشتی؟{1}

 

شیطان پرستی و شیطان دوستی نیاز با آیین خاصی ندارد، خروج از راه درستی کفایت می کند.

نیازی به نماد گرایی و شناخت مراسمات وحشیانه نمی باشد.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

{1}- سعدی

هدف جامعه

در جایی خواندم که : " انسان های بی هدف محکوم هستند که تا آخر برای انسان های هدف دار کار کنند. "


همین طور که این جمله بدیهی به نظر می رسد این اصل را می توان به یک جامعه و ملت تعمیم داد، و این گونه تعریف کرد : 

" ملت های بی ایدئولوژی(هدف) مشخص باید تا ابد دنباله روی ملل هدف دار باشد."

ما حدود را شکسته ایم

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد

عشق دیده زان سوی بازار او بازارها

ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق

ترک منبرها بگفته برشده بر دارها

عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها

عاقلان تیره دل را در درون انکارها

عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست

عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها

هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن

تا ببینی در درون خویشتن گلزارها«1»

 

ــ شما زندگی خیلی منزوی داشته اید، شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بین‏ المللی را مطالعه نکرده ‏اید. تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گرفتن و دادن یک زندگی اجتماعی درگیر نبوده‏ اید. آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمی‏ آورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمی‏ توانید درک کنید؟«2»

ــما معادلۀ جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی‏ ای که تا به حال به واسطۀ آن تمام مسائل جهان سنجیده می‏ شده است را شکسته‏ ایم. ما خود چارچوب جدیدی ساخته‏ ایم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفته‏ ایم. از هر عادلی دفاع می‏ کنیم و بر هر ظالمی می‏ تازیم، حال شما اسمش را هرچه می‏ خواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمان ها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایۀ نفوذ سرمایه ‏داران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هرکسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند. آری با ضوابط شما من هیچ نمی‏دانم و بهتر است که ندانم.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-     1- دیوان شمس مولوی

2-     2- مصاحبه خبرنگار هفته نامه تایم آمریکایی با امام خمینی



بدون دلیل دوست بدار

سنگی و گیاهی که در آن خاصیتی هست

از آدمیی به که درو منفعتی نیست

درویش تو در مصلحت خویش ندانی

خوش باش اگرت نیست که بی‌مصلحتی نیست

آن دوست نباشد که شکایت کند از دوست

بر خون که دلارام بریزد دیتی نیست

 

انسان نیاز دارد که به همنوع خود نیکی کند، دیل کارنگی در کتاب آیین دوست یابی این مفهوم را چنین بیان می کند که به انسان ها نیکی کن تا تو را دوست بدارند و نیاز اساسی انسان در روابط اجتماعی، مورد قبول واقع شدن و جلب توجه است، در صورتی که ما نیکی و خدمت نمی کنیم تا دوست داشته شویم و این موضوع باعث جلب توجه دیگران گردد. در معرفت ما حتی ما به اشخاصی نیکی نموده و خدمت می رسانیم که دوستمان ندارند و شاید هم دشمن ما باشند! چون  هدف جلب توجه برای کسی غیر از انسان های روی زمین است؛که بر مبنای مزاج و جهان بینی خاص خود کسی را یا دوست  دارند و یا ندارند.

در واقع اگر بخواهیم از بعد دنیوی به قضیه نگاه کنیم می توان اصول دوستی و دوست داشتن زمینی را از کتاب شهریار ماکیاولی بررسی کرد که می گوید: (انسان ها از آزردن کسی که دوست دارند باکی ندارند، اما از آزردن کسی که از او بترسند پروا می کنند. زیرا پستی نهاد مردم سبب می شود مهر را هر زمان که به سودشان باشد، بگسلند، اما هراس از کیفر، آن چیزی است که همیشه ترس را پایدار نگاه می دارد.)

منطق اجتماع ما

وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می کردند. کم کم ساعت حرکت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین که راه می افتاد بچه ها می دویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد

حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمی زنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است که حرکت می کند.

این معمّا برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هرکسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است. تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمی کند بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود.

این نشانه ی یک جامعه ی مرده است، ولی یک جامعه ی زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلّم هستند نه ساکت، متحرّکند نه ساکن، باخبرترند نه بی خبرتر.

"شهید مطهری به نقل از یکی از دوستان در کتاب احیای تفکر اسلامی"

در باب سانسور

در لغت نامه دهخدا سانسور عبارت است از: " ممیزی و تفتیش مطبوعات و مکاتیب و نمایش ها"

و در همان جا انتقاد به معنی " بیرون کردن درم های ناسره از میان درم ها " بیان می گردد.

 اشتباه کار زمانی است که فکر کنیم همه چیز را می دانیم، و به این اشتباه زمانی بیشتر دامن زده می شود که مسئول ممیزی چیزی می شویم. سپس با بیرحمی و بیشعوری تمام به جان تفکر فرد یا افراد می افتیم.

 

در دادگاهی که علیه سقراط ترتیب داده شده بود سقراط خطابه ای بیان می کند که بخشی از آن چنین است{1} :

" لتوس هیچ می دانی چه می گوئی؟ گمان می کنی تو با این جوانی به اندازه ای دانا هستی که می دانی بدان به نزدیکان خود جز زیان نمی رسانند ولی من با این سالخوردگی چنان نادانم که نمی دانم اگر یکی از هموطنان خود را فاسد کنم ، از او بدی خواهم دید و زیان خواهم برد و از این رو با علم و عمد جوانان شهر را تباه می سازم؟ ملتوس، این سخن را نه من از تو می پذیرم و نه دیگران باور کنند. پس باید اعتراف کنی که یا من هیچگاه جوانی را فاسد نساخته ام و یا اگر چنین کاری از من سرزده است بی عمد و از روی اشتباه بوده است.

 

ممکن است یکی از شما بگوید: «سقراط، ابلهی نیست که انسان کاری کند که جانش به خطر بیفتد؟». در پاسخ خواهم گفت: دوست گرامی، اشتباه تو اینجاست که گمان می کنی آدمی وقتی که می خواهد دست به کاری زند، باید در این اندیشه باشد که آن کار به مرگ می انجامد یا به زندگی، نه به اینکه درست است یا نادرست. اگر ایراد تو بجا باشد، باید همه ی پهلوانانی را که پشت حصار ترویا جان فدا کردند ابله و سفیه بشماریم.

 

مردم آتن، کسی که راهی را درست دانست و پیش گرفت، یا فرماندهش او را به رفتن آن مأمور کرد، نباید از خطر بهراسد. در جنگ های پوتایدایا و آمفی پولیس و دلیون، هر جا که فرماندهان برگزیده ی شما مرا مأمور می کردند می ایستادم و مرگ را حقیر می شمردم. اکنون که خدا مأمورم کرده است تا در جست و جوی دانش بکوشم و خود و دیگران را بیازمایم. آیا شرم آور نیست که از ترس مرگ یا خطری دیگر از فرمان خدا سر بتابم؟ اگر چنین گناهی از من سر می زد سزاوار بود مرا به دادگاه بخوانند و بگویند سقراط به خدا اعتقاد ندارد. زیرا ارتکاب این گناه دلیل بود بر اینکه سر از اطاعت خدا پیچیده و خود را دارای دانشی پنداشته ام که در حقیقت ندارم. از مرگ ترسیدن، هیچ نیست جز اینکه آدمی خود را دانا پندارد بی آنکه دانا باشد، یعنی چیزی را که نمی داند گمان کند می داند. چه هیچ کس نمی داند مرگ چیست و نمی تواند ادعا کند که مرگ برای آدمی والاترین نعمت ها نیست. با اینهمه مردمان از آن چنان می ترسند که گوئی به یقین می دانند مرگ بزرگترین بلاهاست. پس کسی که از مرگ می ترسد خود را درباره ی آن دانا می پندارد بی آنکه دانا باشد.

آتنیان، فرق من با دیگران اینجاست که من چون درباره ی جهان دیگر نمی دانم خود را نمی فریبم و گمان نمی برم که می دانم. پس تنها در این نکته است که دانا تر از دیگرانم. من تنها از چیزهائی می ترسم که براستی می دانم زیان آورند، مانند بی اعتنائی به قانون و سرپیچی از فرمان کسی که بهتر و برتر از من است خواه خدا باشد و خواه آدمی. از چیزی که نشناسم و ندانم که برای آدمی سودمند است یا زیان آور، نمی هراسم و نمی گریزم، چنانکه اگر امروز شما ادعای آنیتوس را نپذیرید و مرا تبرئه کنید از راهی که پیش گرفته ام بر نخواهم گشت. "

 

 

پ ن :

{1} - رساله آپولوژی افلاطون

 

 

-بدون انتقاد و جنبه آن جامعه ی فاسدی خواهیم داشت.

-منتقد دشمن مردم نیست.

-گفتن حرف راست ورای هر مصلحتی است.

-قانون خط قرمز جامعه است.

-ما دانا نیستیم.

 

روزگار بهاری ما

چو در کیله جو امانت شکست             از انبار گندم فرو شوی دست


این بیت از سعدی به زیبایی ماهیت تمام بخش های کشور را بیان می کند، 

ولی ما در اقتصاد با یک منطق ریاضی طرف هستیم 2+2=4 وقتی که در اقتصاد کشور دچار چنین اتفاقاتی بشویم دیگر وضعیت بقیه بخش های کشور مانند آموزش و پرورش،سازمان بیمه،آموزش عالی،سازمان تامین اجتماعی، فدراسیون فوتبال و... را می توان حدس زد و در این وضعیت حال کارگران و انسان های شریف با توان مالی کم را نسبت به این نظام را فهمید و درک کرد.

 

به قول دکتر شریعتی بر پدر بعد از اما لعنت...( این موضوع کاملا صحیح است و باید بشود اما فعلا مصلحت  نیست!) در تاریخ هیچ وسیله ای به اندازه مصلحت باعث ضبح حقیقت نشده است.

 

1-آیا نمایندگان مجلس بدون شناخت از این شخص اقدام به نوشتن این نامه کرده اند؟! در این صورت چگونه این افراد صلاحیت تصمیم گیری برای ما را دارند؟

2-آیا خدایی نکرده نمایندگان محترم با این شخص در یک لابی بوده اند؟! در این صورت باید وضعیت تمام این نمایندگان نیز بررسی شود!

  

ادامه مطلب ...