ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
امروز خسته ی خسته بودم عمیقاً به این نتیجه رسیدم که تنها ترین آدم روی زمینم.
آخر روز کاری دوستم گفت : بلاخره بعد از چندماه تلاش یک نفر رو با 400 میلیون تومن راضی کردم بیاد بورس
گفتم: آفرین حالا با پولهاش تو معامله می کنی؟
-نه.
- از کارگزاری درصد می گیری؟
-نه
-پس چی؟
- ببین اگر 20 نفر رو اینطور بتونیم بیاریم ، بورس رونق اقتصادی میگیره و واسه همه خوبه...
دمت گرم رفیق خیلی باحالی.
وقتی برای ایجاد کارگاه و گرفتن تسهیلات میگن باید مجوز داشته باشی و برای گرفتن مجوز می گن که باید کارگاه داشته باشی و برای کارگاه موافقت اصولی می خوان و برای موافقت اصولی طرح توجیهی می خوایی و برای طرح توجیهی باید متخصص اقتصاد باشی و یا یک پول هنگفت برای این دور باطل داشته باشی و به اسم مرکز رشد وقت و رمقت رو میگیرن تا بتونی ایده رو پرورش بدی و و و برسی به دانش بنیان که دوباره بتونی یه دور دیگه باطل طی کنی،
یاد حکایت سعدی می افتم که
:« این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود میخواهم اگر انعام فرمایی.»
بهطور اتفاقی، یکی از برنامههای کنکوری تلوزیون را میدیدم.
این برنامهها که (بهقول وزیر آموزش و پرورش) برخی با لابیگریِ کارتلهای بزرگ اقتصادی برگزار میشود، طوری روی فنون تبلیغاتی تسلط یافتهاند و از فضای گل آلود کشور کَره میگیرند که هیچ صنعتی نمیتواند چنین کند.
برخی مجریها و آموزگاران این صنعت چنان پر از استرس و اضطرابند که حتی کنترل صدای خود را ندارند، و طوری داد و هوار میکنند و اطوارهای نمایشی درمیآورند که آدم بیشتر نگران خودشان میشود نکند فتقشان پاره شوند. اینطوری به پنجاه سالگی هم نمیرسند.
برنامهای که دیدم کارنامهی میانگین نمرات قبولیهای پزشکی امسال را نشان میداد. مجری با فریادهای گوشخراش میگفت: "اینا نمرات آدمای موفق و خوشبخته. مال اوناییه که برنامه و هدف داشتهاند. اگه نمیخوای ثروتمند و معروف بشی این برنامه رو نگاه نکن. اگر نمیخوای پرفسور سمیعی بشی این برنامه رو نگاه نکن. این برنامه واسه آدمای به دربخوره. واسه اونایی که میخوان یه چیزی بشن".
زهرهام ترکید. بیتعارف تمام وجودم را احساس پوچی و بیچارگی پُر کرد. ازینکه هیچ پُخی نشدهام احساس بدبختی کردم و از خودم و خانواده خجالت کشیدم.
با چهار پنج دقیقه برنامه طوری دچار استرس و اضطراب و احساس بدبختی شدم که میگرنم عود کرد و تلویزیون را خاموش کردم.