مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

همتم بدرقه ره کن

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نو سفرم


آبان

ماه خوش بو و مرطوب و با طراوت!

این آبان هم میتونه بهترین آبان و هم بدترین آبان زندگیم باشه.

خدایا کمک کن

حرم در پیش است و حرامی در پس

شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.


پای مسکین پیاده چند رود

کز تحمل ستوه شد بُختی


تا شود جسم فربهی لاغر

لاغری مرده باشد از سختی


گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی.


خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت

شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت  ادامه مطلب ...

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست

صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست


اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود

ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست


بیار باده که در بارگاه استغنا

چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست


از این رباط دو در چون ضرورت است رحیل

رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست


مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج

بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست


به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش

که نیستی است سرانجام هر کمال که هست


شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر

به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست


به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی

هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست


زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید

که گفته سخنت می‌برند دست به دست

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت


غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم

که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت


برفت رونق بازار آفتاب و قمر

از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت


همه قبیله من عالمان دین بودند

مرا معلم عشق تو شاعری آموخت


مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه

که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت


بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع

چنان بکند که صوفی قلندری آموخت


دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن

کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت


من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش

ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت


به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست

ندانمش که به قتل که شاطری آموخت


چنین بگریم از این پس که مرد بتواند

در آب دیده سعدی شناوری آموخت

خاطره نویسی

خیلی دوست دارم هر روز خاطرات کار و زندگی رو بنویسم. 

ولی تنبلی نمیذاره

شب امتحان برق و شعر فلان

این شعر رو شب یکی از امتحانات سخت ترم های آخر کارشناسی وقتی که با زبون روزه میرفتیم امتحان می دادیم و به یاس فلسفی هم رسیده بودم سرودم



تازه فهمیدم چه بود آن همه نغز کلام

Kcl، kvl، جمع آثار و فلان


این همه ناز و تنعم که به سر داد شهف

رمز کار من و اغوای پری بود و فلان


رفت  که با سلف و تونن کاری کند

حال او هم عاقبت چون حال ما بود و فلان


روزها روزه و شب ها به خیال ترم بعد

کار ما دلسوختگان عطشان  است و فلان


از همان اول ترمم چه خوش گفت حکیم

که ای پسر، عشق حقیقی است مگیرش به فلان


گفتمش عاقبت درس چه باشد جانا

گفت وضع رکود است و دروغ است و فلان


دل به مهر هیچ استادی مبند ای هوشیار

کار ما افتادن است با مهر استادان جان


الغرض طی شد ایام جوانی در پی این هشت ترم

حالیا غمت نباشد این نشد،ترم فلان


خدمت، این شهد سخن کز قلمت می ریزد

از مزیت های فرجه است و برق است و فلان


21 خرداد ماه 1395 یادش بخیر.

آنفالو اساتید در لینکدین

یه تعداد استاد بیشعور داشتم که امروز از لینکدین آنفالوشون کردم.

به هر چرندیاتی از هر دختری واکنش میدن اون وقت یه پست علمی ما رو لایک هم نمی کنند.

خوب من اگر میخواستم یکی رو فالو کنم که تحویلم نگیره شیخ محمد آل مکتوم رو فالو میکردم نه توی دوزاری رو

مالیات و خراج

پرده اول؛

علی الراس شدن شرکت و بستن نزدیک به چندین میلیون تومان مالیات درآمد و حقوق و جریمه های رنگارنگ به ناف شرکت بی پول ما به دلیل جواب ندادن تلفن و نتواستن چک کردن اسناد .


پرده دوم؛

اعتراض کتبی به مالیات وارده و تماس با ما بابت توافق.

سه روز مذاکره و سر انجام بخشش دو سوم مالیات و توافق با ممیز.


پرده سوم؛

تماس امروز ممیز با موبایل بنده و این که من هوای شما رو داشتم حالا شما چه میکنید و ...


اول کار رو انجام داد و بعدش تقاضای شیرینی کرد که مدیون هم بشیم.



در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

بخشی از مصاحبه آقای فتاح با صدا و سیما را مطالعه کردم و بقیه اش را حوصله ام نکشید و بعد جوابیه بعضی از سران را دیدم مطمئن شدم یک عده بنگاهی مملکت را اداره می کنند.

آقای فلانی و فلانک اگر من و بقیه جوان ها هم 50 سال پیش به دنیا آمده بودیم الان جای ما فرق کرد.

افتخارات انقلاب و جبهه ی حق علیه باطل و تیم خوبها وووو مال ما بود، اجاره خانه و نرخ ارز و بنگاهی و مدیر بی شعور و غیره قسمت شما.

امیدوارم آخرتتان مثل دنیایتان آباد و به کام نباشد.


جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد


در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد


آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر

کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد