آقای مقام ارشد برای حل این مشکل چه برنامه ای دارید؟
- همانطور که مستحضر هستید این یک مشکل جهانی است و تمام دنیا با آن دست و پنجه نرم می کنند.
آقای مقام ارشد برای حل آن مشکل چه طرحی ریخته اید؟
- متاسفانه تاکنون در جهان هیچ مورد مشابهی برای این مشکل نبوده و فقط اینجا این اتفاق افتاده است.
پ.ن:
الگوریتم ساده ی مسئولین کشور برای حل مشکلات؛
1- یا این مشکل قبلا در جایی از دنیا وجود داشته ، بنابراین دیگر مشکلی نیست.
2- یا این مشکل فقط برای ماست و یک پدیده محسوب می شود، بنابراین دیگر مسئله ای نیست.
مرا تن درستی ده تا بندگی کنم،
وآسودگی بخش تا دل از این جهان بردارم،
دانشی عنایت کن که با عمل همراه گردد،
و پارسایی ای ده که با میانه روی توام باشد.
عجب روزگاریه، خیلی طول نمیکشه که بعد از یک اتفاق کل دیوار ادعای آدم فرو بریزه و بفهمه که ای دل غافل کجا داریم میریم.
دغدغه هامون از کجا رسیده به کجا، مردم در فکر چی هستن ما در چه فکری.
خیلیه آدم از تغییر دنیا برسه به فکر کردن به یک دختر بالا شهری !
خدا توفیق بده بتونیم راه رو از بیراهه تشخیص بدیم و اینطور به جاده خاکی نزنیم.
درمورد پیرمرد و دریا نمیشه در چند خط توضیح داد، این رمان شرح زندگی پیرمردی فقیر ولی امیدوار هست که تا آخرین لحظه هم تسلیم شرایط نمیشه و بعد از هشتاد و خورده ای روز بداقبالی در ماهی گیری، نتیجه ای افتخارآمیز برای خودش رقم میزنه.
-آدم شکست که خورد راحت میشه.
-چی تو رو شکست داد؟
هیچی ، فقط زیادی دور رفتی.
-انسان برای شکست ساخته نشده،
انسان رو میشه نابود کرد ولی نمیشه شکست داد.
پی نوشت:
- امید خیلی مهمه
- سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید / تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست
بعد از حدود 3 سال دوندگی بالاخره یک پارتیشن کوچک و نقلی در دانشگاه برای تشکل ما اختصاص داند، به پدرم پیام دادم و گفتم که بلاخره یک فضا گرفتیم هر چند کوچک و بی امکانات، گفت :« شرف المکان بالمکین ،آدمهای بزرگ جاهای کوچک را شرافت می بخشند؛ کعبه جای محقر در بیابان و غار حرا مکان محقری در کوه نور، و خانه ای کوچک در جماران دلها را به خود جذب می کند، آدمهای حقیر جاهای بزرگ را هم کوچک می کنند حتی اگر مسند شاهی باشد، انسان بزرگ و بلند همت شادی و غم هایش بزرگ است و آدم دون همت شادی و غمش کوچک!».
یاد شعر مارگوت بیکل افتادم: (تنها آنکه بزرگترین جا را به خود اختصاص نمی دهد
از شادی لبخند بهره می تواند داشت
آنکه جای کافی برای دیگران دارد
صمیمانه می تواند با دیگران بخندد
با دیگران بگرید …).
دلم کمی قرص شد و خوش شدم.
امروز هم که دیگر در دانشگاه نیستم با این منظور به دنیا نگاه می کنم، با این تفاوت که دیگر دلخوشی ها آن اندازه نیستند.
هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم
تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم
گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم
گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمیرسانم
که چی بشه؟
این خطرناک ترین سوالیست که ذهنم را به خود مشغول کرده، هم خطرناک و هم پست و موحش.
ویل دورانت درمقدمه ی لذات فلسفه می گوید: « امروز فرهنگ ما سطحی و دانش ما خطرناک است، زیرا از لحاظ ماشین توانگر و از نظر غایات و مقاصد فقیر هستیم.آن تعادل ذهنی که وقتی از ایمان دینیِ گرمی بر می خواست از میان رفته است.
ما بر روی زمین با سرعتی بی سابقه حرکت می کنیم و نمی دانیم ، و فکر نکرده ایم، که آیا در اینجا برای نفوس ناآرام خود سعادتی پیدا خواهیم کرد؟»
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
آه
پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی،
هر چه باشد
خامُش منشین
خدا را
پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی!