مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

بزن باران به نام هرچه خوبیست

بزن باران بشوی آلودگی را

زدامان بلند روزگاران

 

بزن باران که بی صبرند یاران

نمان خاموش، گریان شو، بباران


بزن باران که به چشمان یاران

جهان تاریک و دریا واژگون است

 

بزن باران و شادی بخش جان را

بباران شوق و شیرین کن زمان را



"ما ادری"

یک توصیه برای انتخاب نمایندگان مجلس

قسمت اول زندگی نامه آن ها را بخوانید و بدون در نظر گرفتن حزب و جناح ایشان، به نمایندگانی که برادران کمتری دارند رای بدهید،

 شاید پست های کمتری را اشغال کنند.

سیاست‌زدایی

افلاطون انسان را یک حیوان سیاسی تعریف می‌کند و دانشمندان ما آن را یک حیوان اجتماعی ترجمه کرده‌اند، زیرا می‌پنداشته‌اند که آن چه صفت مشترک انسان‌ها است اجتماعی بودن است نه سیاسی بودن، زیرا در این صورت تنها سیاستمداران انسان هستند و انبوه مردمی که به سیاست نمی‌اندیشند و یا کار سیاسی نمی‌کنند انسان نیستند. حال آنکه اجتماعی بودن صفت مشخص انسان نیست، زیرا بسیارند حیواناتی که حتی از انسان اجتماعی‌ترند، همچون زنبور عسل. این سیاسی بودن است که ویژه انسان است.

 

مقصود از سیاسی بودن، بینش و گرایشی است که فرد را به سرنوشت جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند پیوند می‌دهد و این پیوند است که تجلی‌گاه اراده، آگاهی و انتخاب انسان به شمار می‌آید و تنها انسان است که موضع اجتماعی خویش را همچنان که موضع طبیعی خویش را، احساس می‌کند، یعنی به پایگاه خویش در طبیعت یا در جامعه خودآگاهی دارد و در آن دخالت می‌ورزد، آن را تأیید می‌کند یا بدان اعتراض دارد و یا در تغییر ساختمان آن دخالت می‌کند.

 بنابر این، انسان غیرسیاسی انسانی است که عالی ترین تجلی استعداد نوعی خویش را باطل گذاشته است.

متأسفانه قدرتمندانی که بر سرنوشت جامعه‌ها مسلط بوده‌اند، همواره از سیاسی شدن توده‌ها وحشت داشته‌اند. «سیاست‌زدایی» مردم شیوه‌ای نیست که امروز استعمارگران و یا قدرت های استبدادی و ضدمردمی، برای انحصار قدرت سیاسی در دست خویش، کشف کرده باشند و از طریق ترویج هنرهای انحرافی، افراط در ورزش های بی شمار یا توسعه آزادی‌های جنسی، و یا مصرف‌پرستی و یا ایجاد گرفتاری‌های حقیر در زندگی اقتصادی و خانوادگی، و یا ترویج مسائل انحرافی و یا سرگرمی‌های ذهنی و یا تخدیرهای مذهبی و فلسفی و ادبی و هنری، اندیشه‌ها را از سرنوشت خویش و سرنوشت جامعه خویش دور سازند.

این زندگی من است

شگفتا! وقتی که بود نمی دیدم،
وقتی می‌خواند نمی شنیدم...


وقتی دیدم که نبود...
وقتی شنیدم که نخواند...!


 تو آموختی که آن چه دو روح خویشاوند را،
در غربت این آسمان و زمین بی‌درد،
دردمند می دارد و نیازمند
بی تاب یکدیگر می سازد،
دوست داشتن است.


و من در نگاه تو،
ای خویشاوند بزرگ من،
ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود
و در ارتعاش پراضطراب سخنت،
شوق فرار پدیدار
دیدم که تو تبعیدی این زمینی!


و اکنون تو با مرگ رفته‌ای ومن اینجا 
تنها به این امید دم میزنم
که با هر نفسی گامی به تو نزدیک تر می شوم...

و این زندگی من است.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کویر - دکتر علی شریعتی

قاطعیت حاکم

 

اگر خونی نریزد شاه عالم

بسا خونا که در عالم بریزند

 

بباید کشت هر یکچند گرگی

به زاری تا دگر گرگان گریزند


پی نوشت: 

یکی از ویژگی های اشعار سعدی این است که وی در آثار خود به جنبه های سیاسی و اقتصادی نیز اشاره دارد،

که از جمله ی آن می توان به مواعظ ایشان در باب کشور داری اشاره نمود.

همچنین مناظره سعدی با درویشی که ثروتمندان را دشمن اجتماع می پنداشت مبین دیدگاه اقتصادی سعدی می باشد.





ما اهل اینجا نیستیم

 

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی

بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

 

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

 

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند

ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

 

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس

با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی شود

تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سال های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعت ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام.

 

 من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بی‌آن که آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»...

 

 اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

 

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است.


 بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر.


راهی به طول تاریخ

تکیه ما به دین، بازگشت به گذشته نیست، بل که ادامه راه تاریخ است.


 گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری 
 دانی که رسیدن هنر گام زمان است 
 تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
 بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است 
 روزی که بجنبد نفس باد بهاری 
 بینی که گل و سبزه کران تا به کران است 
 ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی 
 دردی ست درین سینه که همزاد جهان است 
 خون می چکد از دیده در این کنج صبوری 
 این صبر که من می کنم افشردن جان است 

ازدواج!

خدایا!

نظر به این که حافظه ی بنده ضعیف است،پیشنهاد می کنم: علاوه بر مادرم، یک فرشته زمینی به بنده اعطاء کنید،

 تا ضمن مراقبت از من،مدام یادآور اینجانب باشد.

 

 

با تشکر

احسان

ما در خدمتیم!

 وقتی که همه کارها روی رواله و کلا اوضاع و احوال کویته!

یک نگاه به بالا میندازم می گم: دمت گرم، قراره چه اتفاقی برام بیوفته؟!