مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

11 شهریور آقا عرفان به خانواده پیوست

امروز آقا عرفان  عضو جدید خانواده سه نفره ما 15 روزه شد، این روزها تجربه‌های شکفت انگیزی دارم، از اولین گریه‌اش، گرفتن شناسنامه‌اش، تا امروز که قبل از همه بیدار شده بود و با چشمای درشتش منتظر بود که خدمات مطلوب رو بهش برسونیم.

نکته‌ی خیلی مهمش اینه که دیگه ابداً کنترل زمان دست خودت نیست و فاصله طلایی برای درست کردن شیر خشک بین بیدار شدن و فریاد زدن آقا عرفان کمتر از دو دقیقه است.


نگاه ما به زندگی و حفاری پیشرفته

این مطلب رو می نویسم تا فراموش نکنم، امروز میثم پیام داد گفت طبق آموزه های دکتر شادی زاده من باید الان نباید اینجا می‌بودم، مکالمه مختصری داشتیم ولی من یاد استاد درس حفاری پیشرفته افتادم که با میثم همکلاس بودم. 

این روزها بیشتر احساس مسئولیت می کنم، مدام دستم روی دکمه ی کولره و کسی نمی تونه کنترل رو از دستم بگیره باید مثل فدریک بکمن حوالی 2 سالگی پسرم براش یک جزوه از جهانی که باید بشناسه بنویسم تا آماده تر بشه.


من افتخار این رو داشتم که یک درس با دکتر شادی زاده گذروندم و یک جزوه دارم بیشتر از درس حفاری پیشرفته پاورقی های زندگی و معرفت که دکتر برامون میگفت رو یادداشت می کردم.این مرد یکی از عجیب ترین مردهایی بود که دیدم.

قبل از شناخت دکتر دوره های کارآموزی که نزد مهندس متقی بودم خاطرات ایشون شامل دوره‌ی آموزشی بود که به اتفاق دکتر شادی زاده احتمالا به اروپا رفته بوند و از آن موقع با اسم ایشان آشنا بودم.


یادمه یک روز قبل از کلاس جلوی استاد رو گرفتم گفتم استاد نظرتون چیه یک تعاونی برای رشتمون تاسیس کنیم و با مشارکت خیل عظیم دانشجوها بتونیم از وزارت نفت پروژه بگیریم و خودمون انجام بدیم بعد از کلاس یک کارگاه کوتاه ولی اساسی داشتیم و اصل موضوع اینجا بود که ما برنامه ای برای مدیریت انرژی نداریم و تا وقتی این موضوع حل نشه کار اقتصادی در این حوزه بدون رانت بی معنیه گفت شرکت هایی که به عنوان خصوصی تاسیس شدند رو دنبال کنید ببینید چطور در این صنعت ورشکسته می شن،تحلیل هایی دقیقی گرفتم که اگر عمری باقی باشه یکی یکی می نویسم تا فراموش نکنم چون هرچی که سنم بالاتر میره بیشتر باهاشون برخورد می کنم و ارادتم به این مرد بیشتر میشه؛ دکتر سیدرضا شادی زاده مثل یک کامپیوتر دقیق و مثل یک گل حساس.


چندتا از جملات قصار دکتر که در تاریخ 1396/09/22 یادداشت کرده بودم هم می نویسم:


- اگر می خواهی در رشته که هستی در ایران پیشرفت کنی باید آگاهی اجتماعی و سیاسی داشته باشی.

- اگر کمتر بدانی در دنیای امروز می شوی بره نه به خودت خدمت کرده ای ونه به جامعه ات تازه یک صندلی از دانشگاه اشغال کرده ای و خیانت کرده ای.

- شما باید از من بهتر بشوید، این راز خلقت است اگر نسبت به نسل قبلی تکامل پیدا نکنید به بشریت خیانت می کنید.

- روزهای اولی که به آمریکا رفته بودم میدیدم یک کوچه در بیشتر خانه ها پرچم آمریکا بود، برایم سوال بود تا این که متوجه شدم این خانه ها یک کشته شده در جنگ های آمریکا داشته اند. مملکت ما تا به اینجا رسیده خون داده شهید داده است هر کجا که ما ساختار را عوض کرده ایم پیروز شده ایم ، عوضش کن! هیچ چیز را مجانی به دست نمی دهند. اگر برای خودت نشد برای نوه ات نتیجه می دهد.

- نسل من من نهایتا 7-8 سال دیگر می رود نسل های قبل تر هم می روند، فردا تو هستی که در صدر قرار می گیری، شاید ما زورمان نرسید که تغییری ایجاد کنیم ولی تو چه؟

- اگر به کسی که درحال یادگیری است بدون تلاش او چیزی بدهی به او خیانت کرده ای.

- یا برای خودت کار کن، یا برای خدا در هر دو صورت به روی کسی منت نداری.

هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند

«سر چشمه ترس ما از زندگی در زمان حال چیست؟ 

یک دلیلش شاید این باشد که ما در هراس دائم از ناامید شدن و سرخوردگی از زندگی فعلی‌مان توسط وقایع جاری در آن هستیم.

ما به شکلی شهودی می‌دانیم که زندگی در اینجا و اکنون واقعی‌ترین شکل از چیزی به نام زیستن است که قرار است تجربه کنیم.

اما از کجا معلوم که متوجه نشویم این زندگی چیزی کم دارد. اگر درک حال، زندگی حال، این جمله را مدام در مغز ما مثل چکش به نوازد که همش همینه! تکلیف چیست؟

اگر بفهمیم که این زندگی بدون هیجان، یکنواخت و ملال آور است و قرار است همینطور یک‌نواخت و بی‌تغییر ادامه پیدا کند و بدتر از آن سخت و ناعادلانه و رنج آور باشد چه خاکی بر سرمان کنیم؟

برای مقابله با این ترس سرخوردگی اگزیستانسیالیستی ما به شیوه‌ی پیشگیرانه‌ی تصور چیزی متفاوت متوسل می‌شویم. با تغییر تمرکز خودآگاهمان به آینده یا گذشته برای تصور یک زندگی غیرجاری متفاوت.

دلیل دیگر محتمل برای پرهیز از زندگی در زمان حال این است که زمان حال مملو از علائم و نشانه‌های میرایی و فنای ماست. وقتی ما در اکنون و اینجا غرق می‌شویم،عمیقاً از گذشت زمان و تغییرات آگاه می‌شویم. لذت بردن از قطعه موسیقی، نسیمی خنک، صدای چک چک باران روی سقف، صدای آواز پرنده‌ها …،  این‌ها از جمله چیزهایی هستند که خوشی‌های کوچک زندگی محسوب می‌شوند. گذرا بودن تک تک این خوشی‌های کوچک ناخودآگاه ما را به این نتیجه می‌رساند که همه چیز یک روز تمام می‌شود، همه چیز از جمله زندگی ما. تمام لحظات اینجا و اکنون به نقطه‌ی پایانی می‌رسند که همانا نقطه‌ی پایان زندگی خود ماست. این پدیده در مسیر متفاوت هم جریان دارد؛ هرچقدر که ما از سکونت و حضور در اینجا و اکنون می‌ترسیم، عمیقاً اشتیاق آن را داریم که تا حد امکان حس زندگی و زیستن داشته باشیم و یک راه برای حس به شدت زنده بودن، به شدت نادیده گرفتن مرگ است.

هیچ چیز به اندازه نزدیک شدن به مرگ نمی‌تواند ما را به حقیقت زندگی نزدیک کند، کارهایی مثل رانندگی با سرعت بالا،کایت سواری، پرش از ارتفاع از این دسته تجربه‌ها هستند»

 

پی نوشت: متن فوق از کتابی هست با عنوان" هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند" که یک نقل و قول از یک فیلسوف است، نویسنده کتاب آقای دانیل مارتین کلاین طبق ادعای خودش یک دفترچه در زمان دانشجویی و جوانی داشته و در دوره‌ای که دنبال معنی زندگی می‌گشته و قصد داشته که بهترین استفاده را از زندگی بکند از فلاسفه‌های مختلف غربی نقل قول‌هایی بیان کرده و حالا در سن پیری که خودش فیلسوفی شده به بررسی آن‌ها می‌پردازد که با لحن جذاب تقریباً نقبی به اکثر فیلسوف‌ها و مکاتب فلسفی غربی و نگاه آن‌ها می‌اندازد که با ترجمه فارسی درجه یک حسین یعقوبی  جالب توجه است و لازم هست که حداقل یک دور خوانده شود.

 

ادامه مطلب ...

پایان این هفته چینی

الان در مسیر برگشت به خونه بعد ۱۳ ساعت کار هستم، این دو هفته کلی چالش و مسئله رو پشت سر گذاشتیم و تنها موضوعی که خسته‌ام کرد بی مسئولیتی یکی شرکت‌های طرف قرارداد هست که گندزده به برنامه‌هام.

پیش‌بینی می‌کنم هفته آینده کارها سبک‌تر بشن.

چطور نقشه فنی بکشیم ؟

در ادامه‌ی مطلب قبلی که چطور مخترع بشیم، یکی از مواردی که خودم باهاش برخورد داشتم چگونگی رسم نقشه‌های فنی بود به طوری که هم داور متوجه بشه، هم سرمایه گذار و هم کسی که باید بسازتش!

از دو سال پیش که آخرین اختراعم رو ثبت کردم تا امروز هوش مصنوعی تجاری پیشرفت چشمگیری داشته بنابراین رفتم جستجو کردم ببینم آیا امکان این که برای هوش مصنوعی بگی و اون نقشه بکشه وجود داره که دیدم نه! هر چند الان که فکر می کنم دردسر توضیح دادن یک نقشه تا کشیده بشه هم اونقدرا کم نیست.

بنابر این جستجوم رو تغییر دادم به این که چطور میشه نقشه های ساده را رسم کرد، من خیلی دوست داشتم سالید ورک رو یاد بگیرم ولی متاسفانه هیچ وقت فرصتش پیش نیامد و حرفه‌ای بودن مهدی عرب در این زمینه باعث شده بود که کلا بهش نیازی پیدا نکنم تا امروز که مهدی توی اهواز به زمین هاش میرسه و من در تهران دارم کارهای قبلی رو تکرار می کنم، بگذریم.

طبق جستجوهایی که انجام دادم یک نرم افزار به نظرم سبک برای کامپیوتر خسته من اومد و تصمیم گرفتم تا نصبش کنم و یاد بگیرم.

بنابر این برنامه FreeCAD رو از اینجا دانلود کردم و چون هیچ چیزی ازش سر در نمی آوردم آموزش مختصری از اینجا پیدا کردم ( البته چون بی صداست توصیه می‌کنم سرعت ویدئو رو بالا ببرید وگرنه وسطش چرت می‌زنید یا یادتون میره که داشتید چیکار می‌کردید.)

و حاصل شد یک طرح که احتمالا قرار بوده یک واشر ساده باشه، حس می‌کنم در سن 7 سالگی از من خواستن با دست راست دو دور از روی درس پتروس فداکار بنویسم.


ابزارهای کاربردی خیلی خوبی داره و فکر می‌کنم اگر دو هفته‌ای بشه تمرین کرد احتمالا طرح‌های آبرومندانه‌تری بشه کشید.

دو سال از رفتن مادر گذشت...

حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود

تا تو ز من بریده‌ای من ز جهان بریده‌ام


تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل

رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام

تمام

لب اگر تشنه،جام شوکرانش در پیش،

دل اگر تنها، هزار دشنه‌ی پنهانش در پشت.

گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری

غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش

کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم


فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن

درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم


گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری

که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم


دام سخت است مگر یار شود لطفِ خدا

ور نه آدم نَبَرد صرفه ز شیطانِ رجیم


حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش

چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم

به روز رسانی درباره من

قبلاً یعنی حدود 10 سال پیش این صفحه را با همین توضیحات پر کردم و میخواستم اینطور ثبت بشود فکر کنم الان وقت عوض کردن و نو نوار کردن است.

پس قبلی ها رو اینجا مینویسم که فراموش نکنم!

  ادامه مطلب ...

چطور مخترع بشیم؟! ثبت اختراع در سه سوت

 به نام خدا


این یادداشت را بر اساس اطلاعات شخصی و تجربه ثبت چند اختراع می‌نویسم، بنابراین جزئیات دقیق حقوقی را باید از وکیل پرسید، ولی  فکر می کنم ضروری است تا  تجربیاتم را با یک نقشه راه کوتاه برای کسانی که علاقمند به ثبت اختراع هستند ترسیم کنم .


قبل از آن چند نکته:


1- اگر با این روش موفق به ثبت اختراع شدید لطفاً به چند نفر دیگر هم آموزش دهید.

2- اختراع به نظر بنده کاربرد علم است و یک ابزار تجاری محسوب می‌شود، لذا با دید تجاری کردن محصول یا فرآیند آن را ثبت کنید. 

3-خیل مخترعین و مکتشفین، از اولین نفری که پیاز  را کشف کرد تا دانشمندی که امسال نوبل فیزیک گرفت مبین این حقیقت است که به اندازه‌ی عمر بشریت، آدم‌های مبتکر و خلاق وجود داشته و دارد، پس لطفاً متواضع باشید.

4- مثال هایی که میزنم کاملاً علمی و جنبه طنز ندارند (حداقل تا حد زیادی).

5- مراحل به طور کاملا خلاصه بیان شده‌اند و لاجرم ممکن از بخش‌هایی از قلم افتاده باشد که اگر عمری باقی بود به مرور تکمیل خواهم کرد.


 

ادامه مطلب ...