مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

باچگاه

در فصل جدید زندگی و ورود به دهه چهارم زندگی تصمیمی که 10 سال بود بلاتکلیف مانده بود همزمان با سفر رییس جمهور به خوزستان سیل فتوحات ایشان در امر افتتاح پروژه و وعده های سازندگی منم عزمم رو برای یک تغییر جدید جزم کردم و دو روز قبل رفتم باشگاه ثبت نام کردم تا جزو اولین نفراتی باشم که پنجشنبه استارت ورزش رو میزنه و هم توی 30 سالگی افسردگی سراغش نمیاد!

زندگی‌‌نامه انسان

زندگی‌‌نامه انسان عبارت است از: مدهوش از امیدها و آرزوها، پای‌کوبان به‌آغوش مرگ پناه بردن.
آرتور شوپنهاور

این جمله رو توی سایت تایم وقتی که میخواستم ببینم الان چند سالم شده خواندم.
رسیدیم به سی سالگی! عجب! چقدر افسوس ها چقدر اگرها چقدر ای کاش ها و چقدر خدا رحم کردها...

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد

یا علی

من دیروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مایه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم! خداوند من و شما را بیامرزد. اگر گام (من) در این لغزشگاه، ثابت بماند (و از این ضربت خطرناک رهایى یابم) این همان مطلوب ماست، و اگر گام بلغزد (و از این جهان رخت بربندم جاى تعجّب نیست زیرا) ما در سایه شاخه ها، و مسیر وزش بادها و زیر سایه ابرهاى متراکمى بودیم که در آسمان پراکنده شدند و آثارشان روى زمین محو شد (ما نیز خواهیم رفت).

من همسایه اى بودم که چند روزى در کنار شما زیستم و به زودى از من تنها جسدى بى روح و بى حرکت، بعد از آن همه حرکتها، و خاموش، بعد از آن همه گفتارها، باقى خواهید یافت. از حرکت ایستادن من، و از کار افتادن چشمهایم، و بى حرکتى اعضاى پیکرم باید شما را پند و اندرز دهد، چرا که پند و اندرز آن براى عبرت گیرندگان از هر منطق رسا و گفتار شنیدنى مؤثّرتر است.

وداع من با شما، وداع کسى است که آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش زندگى با من را خواهید دانست و باطن من براى شما آشکار خواهد شد و آن زمان که جاى خالى مرا ببینید و دیگرى بر جاى من نشیند، مرا خواهید شناخت!

اعصاب خورد و اختراعات

این دو سه روزه خیلی خیلی علاقه دارم یه کاری انجام بدم که ربطی به پول نداشته باشه! اختراع جدید انجام بدم، مقاله بنویسم,، برم یک دوره جدید یادگیری شروع کنم...

الهی ای خالق بی مدد

الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد،

 ای اول بی بدایت و ای آخر بی نهایت

 ای ظاهر بی صورت و ای –باطن بی سیرت،

 ای حی بی ذلت

 ای مُعطی بی فطرت و ای بخشندهٔ بی منت، 

ای دانندهٔ رازها، ای شنونده آواز ها، ای بینندهٔ نماز ها، ای شناسندهٔ نام‌ها، ای رسانندهٔ گامها،

 ای مُبّرا از عوایق، ای مطلع برحقایق،

 ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب‌های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر،

 از بنده خطا آید و زَلَّت و از تو عطا آید و رحمت

رسید بهار

بسم الله الرحمن الرحیم


رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

وظیفه گر برسد، مصرفش گُل است و نَبید


صَفیرِ مرغ برآمد، بَطِ شراب کجاست؟

فَغان فتاد به بلبل، نقابِ گُل که کشید؟


مَکُن ز غُصه شکایت که در طریقِ طلب

به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید

امسال هم رفت

امسال 1401 بود که چند ساعت دیگه به تاریخ می‌پیونده و یکی از این عددهای دهگان این چهار رقمی  ما یکی یکی رخت سفر بر می‌بندیم و می‌ریم.

امیدوارم که با دل خوش و خندان بریم.

البته سال آینده رو یک فرصت جدید میدونم که خدا به من خانواده ام دوباره بخشیده بعد از قسر در رفتن از زلزله تاریخی بندر اسکندرون. ( با احتساب چپ کردن سال 98، حضرت عزرائیل 0 - احسان2)


سال نو مبارک باشه، امسال سال نو رو دوباره با بوی عطر درختان مرکبات شروع کردم و رفتم به دوران کودکی و بوی نارنج و پرتقال های دزفول، برای من سال های کودکی عید همین معنی رو میداد، بازی با میلاد، بوی عطر نارنج و پرتقال و پول های عیدی، یک سالی هم با پول عیدی رفتیم اسکیت خریدیم، چقدر چسبید... یک سال هم تصمیم گرفتیم بریم با پول عیدی درایور 2 پلی استیشن بازی کنیم

امیدوارم سال آینده سال اتفاقات عالی باشه.

چند ساعت بیشتر به تحویل سال نمونده و من مثل باباها هنوز سرکار هستم

زلزله

زلزله نشون میده هر لحظه که اراده کنه میتونه بزنه زیر میز بازی و همه ی معادلات رو به هم بزنه

همینی که هست بله هست ولی می تونست نباشه

یک خبر رو خوندم که طرف گفته بود همینی هست که هست  نمیدونم خودش گفته یا نه بحث من راستی آزمایی خبر نیست چون وقتی از هر بخش صنعت و اقتصاد این مملکت سر و کله تو و امثال تو بیرون میزنه و فحش و کتک و تحریمش برای ماست نشون میده که همینی هست که هست.

من تاسف رو اونجایی میخورم که کسانی قبلا در اون مسند تکیه زده بودند که اگر الان مثل اون ها مجال عرض اندام داشتند وضعیت همینی که هست نبود.

چقدر باید بزرگتر شد؟

وقتی 5 سالم بود یک آلبوم داشتم که خیلی خوش رنگ بود و عکس های نوزادی من تا حوالی همون سن رو با خودش داشت.

روی آلبوم یک عکس بود که چندتا بچه توی پارک بازی میکردن و احتمالا کمی از من بزرگتر بودن، من توی اون سن همیشه فکر می کردم بزرگ شدن باید یک چیزی توی همین مایه ها باشه، تنها بتونم برم پارک و بازی کنم.

وقتی که رفتم کلاس اول یک رفیق داشتم که کلاس سوم بود و قد خیلی بلندتری از من داشت ، اون موقع فکر میکردم بزرگ شدن یعنی قدم اینقدر بلند بشه که بتونم کابینت های بالا رو باز کنم.

یادش بخیر، توی این سه دهه ای که از خدا عمر گرفتم تا همین الان از بچگی هر دو سال نظرم راجع به بزرگ شدن تغییر می کرد الانا هر دو روز یکبار معیارم از بزرگ شدن تغییر میکنه و همچنان به نتیجه نرسیدم.