مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

محکومین به فنا

به گزارش خبرنگار شانا(شبکه اطلاع رسانی نفت و انرژی)، میدان مشترک پارس جنوبی هم اکنون با تلاش شبانه روزی کارکنان صنعت نفت، روزانه ٤٦٠ میلیون مترمکعب گاز تولید می کند و این در حالی است که این روزها ٥٥٠ میلیون مترمکعب گاز در بخش خانگی کشور مصرف می شود.


مصرف ما بیش از تولید ماست، بنابراین بدون هیچ دانش و تخصص خاصی می توان به این نتیجه رسید که سرانجام کشور ما در صورتی که نفت به قسمت آخرش برسد- همان گونه که هورت کشیدن آخر آبمیوه موجبات کدورت ما را فراهم می آورد - روزگار آشفته ای خواهیم داشت.


ای کاش یک بار دور هم جمع بشویم و بدون هوچی گری و یا من بمیرم ، تو بمیری فکری به حال مملکت خودمان بکنیم؛ برای وقتمان ، پولمان ، آبرویمان و در آخر دینمان ازرش قائل بشویم.

این کشور بلاخره راه توسعه و آبادانی خودش را پیدا می کند ، باید بتوانیم ما هم نقشی در این صحنه بازی کنیم.


یک سوال شاید بی ربط:

وقتی که آقای شاه شاهان -با کلی پسوند و پیشوند دیگر- جناب قذافی با چادر و شتر در مقر سازمان ملل اتراق می کرد تصور ما نسبت به ایشان چه بود؟ کسی می گفت که عجب آدم تجدد گرای باحالی است؟


کی باورش میشه؛ خواستیم،نشد!

چه ها می خواستیم بکنیم و نشد.

خدایا ببخش که همت و عمل ما در حد صحبت و ادعای ما نیست.

به پوچی نرس!

رویاهاتو از دست نده

واسه این که اگه رویاها بمیرن

واسه این که اگه رویاهات از دس برن

زنده‌گی عین بیابون ِ برهوتی میشه

که برفا توش یخ زده باشن

رویاهاتو از دست نده

واسه این که اگه رویاها بمیرن

زندگی عین مرغ شکسته بالی میشه

که دیگه مگه پروازو خواب ببینه.

 

پ.ن:

گاهی اوقات پیشخوانی کردن وقایع باعث یاس و ناامیدی می شه، کاش می شد بعد از مقصد به قدم هامون فکر کنیم، نه به راه!

 

بگفتم روز بی‌گاه است و بس ره دور گفتا رو

به من بنگر به ره منگر که من ره را نوردیدم

 

به یاد یاران رفته

در روز اول مدارس یادی می کنیم از عزیزانی که دیگر در بین ما نیستند؛به یاد معلم دلسوز و فداکار جلیل محمودی



 

باز هم اول مهر آمده بود
و معلم آرام
اسمها را می خواند:
اصغر پورحسن
پاسخ آمد : حاضر
قاسم هاشمیان
پاسخ آمد : حاضر
اکبر لیلا زاد
پاسخش را کسی از جمع نداد
بار دیگر هم خواند
اکبر لیلا زاد
پاسخش را کسی از جمع نداد
همه ساکت بودیم
جای او اینجا بود
اینک اما تنها
یک سبد لاله سرخ
در کنار ما بود
لحظه ای بعد ٬ معلم سبد گل را دید
شانه هایش لرزید
همه ساکت بودیم
ناگهان در دل خود
زمزمه ای حس کردیم
غنچه ای در دل ما می جوشید
گل فریاد شکفت
همه پاسخ دادیم : حاضر!
ما همه اکبر لیلا زادیم

حل مسئله

نسل موش های کور تا امروز به خاطر این قضیه منقرض نشده که آن ها تا به حال در یک تونل بن بست نمانده و تغییر مسیر داده اند،لذا برای زندگی انسان که یک معادله چند مجهولی است و تنها راه نجات در آن داشتن مهارت حل مسئله است؛ یا باید هوشمند بود که با برنامه ریزی و تدبر به بن بست نرسیم ، یا می بایست موشمند بود که در بن بست نمانده و برگردیم.

من آن روز را انتظار می کشم،حتی اگر نباشم

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم …


و من آنروز را انتظار می کشم

حتی روزی 

که دیگر

نباشم


معامله پر ضرر زمان و دانش در تلگرام

من در تلگرام عضو و مشترک حدود 30 گروه و کانال هستم،

 امروز به نتیجه ی جالبی رسیدم؛ اگر هر روز به طور میانگین 20 پیام از هر کانال یا گروه دریافت کنم ، روزانه 600 پیام دارم که باید مطالعه کنم،حالا اگر برای هر پیام فقط 15ثانیه وقت بگذارم می شود 150دقیقه یا به عبارتی دو و نیم ساعت،اگر این رویه را برای یک ماه ادامه بدهم حساب ساعاتم می شود 75 ساعت و نکته ی اصلی اینجاست که، اگر یک درس سه واحدی را 3ساعت حساب کنیم،با احتساب دقیق و سر وقت برگزار شدن کلاس ها،هر ماه 12 ساعت سر کلاس هستم.

و این یعنی به اندازه بیش از 24واحد درسی در یک ماه، من در  تلگرام هستم!


با وجود استفاده از یک برنامه (تلگرام) و بدون در نظر گرفتن زمان پاسخ دادن و گفتگو، باز هم ساعت های زیادی صرف این برنامه می شود که دو حالت دارد:

1-دریافت اطلاعات توسط این گروه ها و کانال ها، که با توجه به زمان مصرف شده تا امروز راه حل سریع و مطمئنی نبوده است.

و هرگز یک کانال تلگرام منبع یک مبحث نمی تواند باشد.


2-به اشتراک گزاری اطلاعات که آن هم با ساعات صرف شده برای کسب اطلاعات (مطالعات،مشاهدات،درس و...)همخوانی ندارد و مابقی به صحبت های بی خود منجر می گردد.

پسا مدرنیته و دردسرهایش

ساعت 1:35 بامداد از خواب پریدم، بدون معطلی واژه ای که این همه مدت دمار از روزگارم در آورده بود را جستجو کردم تا به ماهیتش پی ببرم،اما در این جستجوها به تعریفی که می خواستم نرسیدم ،از این رو تصمیم گرفتم خودم در این باره دست به قلم ببرم:

قبلا_حدودا 30 یا 40 سال پیش _ اگر به دختری علاقه مند بودید که از قضا اهل شعر و ادب و هنر هم بود می بایست حتما سری به تئاترها ،گالری ها و... میزدید ،هر چقدر هم که فلک زده و مفلس بودید سرانجام  با نوشتن یک نامه و نهایتا چند بیت شعر به مقصود می رسیدی.حتی برای خودی نشان دادن اگر لازم بود ضرب شصتی هم به رقیب نشان می دادیم.

حتی قبل ترها هم کار ساده تر می نموده است!

مثلا  خود را برای پری ها این چنین وصف می کردیم:


"پریا!

قد رشیدم ببینین

اسب سفیدم ببینین:

اسب سفید نقره نل

یال و دمش رنگ عسل،

مرکب صرصر تک من!

آهوی آهن رگ من!

 

گردن و ساقش ببینین!

باد دماغش ببینین! . "

حالا معشوقه از گالری و تئاتر به اینیستاگرام و تلگرام  آمده،با این که اهل هنر است ،شعرهای کهن هیچ تاثیری در جلب توجه او ندارد؛ چرا که مجبوری همراه با شعر معنی و منظور کلمه به کلمه ابیات را هم بفرستی-تا بل که التفاتی کند-.

افسوس که شدت علاقه را نمی توان با استیکر  و بلاک کردن رقیب هم نشان داد.

ایجاد دایرکت و آسمان ریسمان بافتن هم برای ما افت دارد،شاید با افزایش تعداد فالور به نتیجه رسیدیم.


پ.ن: از 30،40 سال قبل که به مدرنیسم رسیدیم آه و زاری شعرا فاز دیگری به خود گرفت و شد که :"هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود/که به بازار تو کاری نگشود از هنرم"

و اکنون در پسا مدرنیته بی آن که شاعری داشته باشیم سردرگریبان تر از گذشته به انتظار یار نشسته ایم!

یاد باد آن روزگاران

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم